بازگشت

حاج علي آهي درباره نهضت كربلا سروده






نهضتي كرد حسين آنكه جهان كهنش

نتوان ديد و فنا مي ننمايد ز منش



پي آزادي عالم بقيامي پرداخت

كه بشر مات شد از مكتب ظالم شكنش



مرگ بانام به از زندگي ننگين است

گفت آن شاه و چه شيوا است جهاني سخنش!



داد رخصت به سپاهش شب عاشورا روند

خواست تا پاك ز بيگانه شود انجمنش



چون سپاهش به جهان هم عدد يزدان بود

زين سبب گشت مقابل سپه اهرمنش



شهرت و نام وي از طارم افلاك گذشت

تا نگون گشت بگودال شهادت بدنش



رفت خرگاه وي از آتش بيداد، بباد

ريشه ظلم و ستم سوخت از آن سوختنش



بشر آزاد شد آن روز كه گشتند اسير

خانداني كه گذشت از سر و گردن و محنش






كاخ بيدادگران گشت به ويرانه بدل

تا كه ويرانه نشين شد حرم مؤتمنش



خواست تا آنكه ببندد لب حق گويش را

زد، عدو از ره كين چوب جفا بر دهنش



انجمن كردن ما بهر عزاداري نيست

يادبودي است از آن شخصيت ممتحنش



تا قيامت بقيام شه دين باد درود

كه كهن مي نكند گردش چرخ كهنش



نرود ياد وي از خاطر جانها آهي

آن حسيني كه شناسيم بوجه حسنش