بازگشت

بازتاب شهادت شهيد كربلا


كشته شدن حسين عليه السلام با آن وضع فجيع و آن جنايتهاي پس از شهادت موجب مسؤليت و از خود گذشتگي جمعيت فراواني گرديد واين فكر پديد آمد كه بايستي به حكومت قلدري خاندان اموي خاتمه داد ومسلمين را از چنگال يك مشت عفريت نجات بخشيد.

و به قول علامه معاصر آقاي شيخ باقر قرشي بايد گفت قيام سيدالشهداء امتداد يافت و اين قيام مقدس آنقدر طولاني شد كه در نتيجه حكومت ديكتاتوري بني اميه پايان يافت، و اين خانواده ملعون به زباله دان تاريخ جاي گرفتند اگرچه بقول معروف: فلان برادر بهمان است، آنها رفتند فقط صورت عوض شد و يك دسته ي ملعون ديگر بر مقدرات مسلمانها مسلط شدند فقط جبران اين دردها با ظهور حضرت ولي الله الاعظم است.

باري طبق نوشته ي آقاي قرشي اولين قيام پس از شهادت حسين بن علي عليهماالسلام، قيام عبدالله بن عفيف بود در موقعيكه ابن زياد نسبت به حسين ابن علي «ع» جسارت نمود عبدالله كه يك چشم در صفين و ديگري را در جمل از دست داده بود برخاست و با پسر مرجانه مقابله كرد و ابن زياد و يزيد را مورد شتم و لعن قرار داد و ابن زياد در همانجا نتوانست او را از پاي درآورد ولي


بعدا او را بقتل رسانيد.

در پس اين قيام، قيام اهل مدينه بود كه پس از مراجعت اهل بيت به مدينه و اطلاع بر امور، و ناله هاي زينب كبري خونشان بجوش آمد و يزيد را خلع نمودند از خلافت و در نتيجه يزيد، مسرف بن عقبه با لشكري به مدينه فرستاد مسرف مدينه را تصرف نمود و سه روز آزادي مطلق به لشكرش داد كه هر چه بخواهند انجام دهند و بعد از جنايات فراوان از اهل مدينه براي يزيد بيعت گرفت به اينكه بنده و برده ي يزيد باشند و هر كس ابا ميكرد كشته ميشد و خود اين جنايات مثل واقعه كربلا اثر بسيار عميقي در حركت مردم داشت و موجب انتقام از يزيد گرديد.

و در مرحله ي سوم قيام توابين بود يعني: اهل كوفه شديدا از عمل خود نادم شدند كه چرا پسر پيغمبر را كمك نكردند؟ و همديگر را نكوهش و ملامت مينمودند و از اين گناه بزرگ ناراحت و گرفتار عذاب وجدان گرديدند و در نتيجه در فكر جبران و تدارك افتادند و بطور دسته جمعي اتفاق نمودند كه مجرم هستند و خلاف نموده اند و بايستي كفاره اين گناه را انجام دهند و حتما بايستي به خون خواهي شهيد كربلا قيام نمايند و انتقام از قاتلين آن مظلوم بستانند و يكي از آنها به دخترش گفت: پدر تو از گناه خويش به پروردگار خويش پناه مي برد.

سپس مجلسي در منزل رئيس شيعيان، سليمان بن صرد خزاعي تشكيل دادند و اين طور نتيجه گرفتند كه اين عار از آنها برداشته نميشود مگر با كشتن كشنده هاي مظلوم كربلا.

در اين مجلس يك سلسله امور مورد تصويب واقع گرديد:

1- سليمان فرمانده ارشد كل قوا و مسؤول امور سياسي.

2- نوشتن نامه به اطراف و مناطق شيعه نشين و مطلع ساختن آنها بر اين


قرار و دعوت آنها به همكاري و انضمام به جمع توابين.

3- مدت چهار سال مهلت براي تهيه مقدمات قيام و جمع نمودن وسايل لازم.

4- نخيله مركز اصلي قيام كه از آنجا شروع شود.

5- تمام امور در كتمان و بطور محرمانه بماند تا دشمن نتواند رخنه كند.

و پس از اخذ تصميم جمعيت متفرق شدند و عددشان صد نفر بود اين عده شروع نمودند بجمع كردن تبرعات و دعوت اشخاص بانضمام و همكاري و در سال شصت و پنج هجري عده ي توابين كه چهار هزار نفر بودند اعلان قيام خود را نمودند و اينكه عازم هستند حكومت بني اميه را از بين ببرند و شعار آنها: «يا لثارات الحسين» بود واين شعار در كوفه ضربه ي كوبنده اي براي اولياي امور بود آن مردم مجرم و بي شرافتي كه دستشان آلوده به خون مظلوم گرديد آن مردمي كه آن چنان آلوده شدند كه با هيچ آبي قابل شستشو نبود و اين شعار مرهمي بر جراحتهاي اهل ايمان بود و توابين تصميم گرفتند بروند كربلا و قبر شهيد كربلا را زيارت نمايند و توبه ي خود را بدرگاه خداوند در كنار قبر آن مظلوم اعلان نمايند.

و موقعي كه به كربلا رسيدند به طور دسته جمعي ندا به يا حسين سر دادند و غرق در گريه و ناله شدند و دست تضرع بسوي خدا دراز نمودند بلكه خدا از تقصيرشان درگذرد و اعتراف به جرم و تقصير كردند و به خداوند عرض نمودند ما را ببخش و اگر نبخشي از خاسرين و سيه روزان خواهيم بود و چنان بتربت آن مظلوم هجوم بردند بيشتر از ازدحام به حجر الاسود و از آن طرف لشكر شام براي مقابله با آنان بحركت درآمد و در عين الوردة دو لشكر بهم رسيدند و جنگ سختي درگرفت و چون توابين تاب استقامت نداشته، فرار كردند


و جنگ بپايان رسيد ولكن در نتيجه لشكر شام خسارت زيادي متحمل شد وترس و وحشت آنها را فراگرفت و ارتش شام توابين را تعقيب ننمودند و هر يك از دو لشكر به محل خود بازگشت و توابين بكوفه مراجعت نمودند. [1] .

و از جمله اشخاصي كه بخونخواهي شهيد كربلا قيام نمود مختار است، نهضت و قيام مختار از موضوعات واضحه تاريخ است و شرح حال و قيامش بطور تفصيل در كتب تواريخ مسطور است ما خيلي مختصر بدان اشاره مي نمائيم.

صاحب كتاب قمقام زخار مينويسد: بروايت سبط ابن جوزي، مختار شش هزار تن از قتله ي امام را كشت و بعضي زيادتر از اين مقدار گفته اند. [2] .

از كسانيكه بوسيله ي مختار از قتله سيدالشهداء كشته شد ميتوان ابن زياد، عمر سعد و پسرش، حرمله و شمر، بجدل بن سليم، و خولي را نام برد.

نقل شده است كه مختار گفته است: اين نميشود كه من زنده باشم و قتله ي امام حسين عليه السلام بعيش خود زنده و باقي بمانند.

و نقل شده است كه مختار گفته است: اگر به كيفر خون حسين عليه السلام سه ربع از قريش را بكشم، مساوي با انگشتي از انگشتان شهيد كربلا نباشد.

و بروايت ديگر گفته است: بكيفر قتل امام حسين عليه السلام هفتاد هزار تن را خواهم كشت، چنانكه اين مقدار به خونخواهي يحيي بن زكريا «ع» كشته شد.

و اين مطلب را از او نقل كرده اند در حاليكه در مجلس او سر عمر سعد را آوردند و پسر عمر سعد در مجلس حاضر بود و دستور داد پسر را بكشند سپس گفت: عمر در مقابل حسين «ع» و حفص در مقابل علي اكبر لكن بعد استدراك


نمود و آن مطلب را بيان داشت. [3] .

طبق آنچه از جريان مختار نسبت به قتله شهيد كربلا ثبت است نمايانگر اين است كه ستم و ظلم آنهم نسبت به سبط رسول خدا «ص» و سيد جوانان بهشت چه اثري دارد، در دنيا تا برسد بآخرت.

آري خون حسين عليه السلام جوشيد و غلغله بوجود آورد و طوفان نمود اين طور كه نوشته اند مختار كاري كرد كه مجرمين كربلا آسايش و راحت نداشتند يا فراري به اين طرف و آن طرف شدند و پناه بجائي بردند مثل بعضي از ملاعيني كه بابن زبير ملعون پناهنده شدند و مختار خانه و كاشانه آنها را خراب نمود و يا بدست مختار و عمالش كشته شدند مخصوصا بعضي از آنها بچه وضعي جان دادند.

نسبت بآن ده نفر كه اسب بر بدن مقدس امام تازاندند نوشته اند: آنها را برو خوابانيدند و ميخ به دست و پايشان كوبيدند و اسب بر بدنشان تاختند تا قطعه قطعه شدند سپس آن قطعات را سوزاندند.

خولي را در بيت الخلاء خانه اش دستگير كردند و به آتش سوزانيدند، و دست و پاي حرمله را بريدند و سپس او را آتش زدند.

شمر را بنقلي بعد از آنكه سرش را بريدند بدنش را در روغن جوشان انداختند و بنقلي پس از كشته شدن بدنش را طعمه سگان ساختند.

طالبين تفاصيل اين مطالب به كتاب قمقام زخار و ديگر از تواريخ و مقاتل مراجعه نمايند.

مختار بر اريكه ي حكم باقي بود تا آنكه در جنگ با مصعب قصاب خبيث پسر زبير شكست خورده و كشته شد در حاليكه حكومت مروانيان بجاي باقي ماند


و در نتيجه حكومت قلدر بني اميه بدست مختار منقرض نشد ولي به قول آقاي مزارعي خونيكه از جوشش نمي افتد و هنوز ميجوشد اثر خود را بخشيد و انقلابات با رفتن مختار و كشته شدنش تمام نشد و ادامه پيدا كرد و قيام زيد بن علي بن الحسين و پسرش يحيي براي جبران همين خون جوشان بود اين انقلابات بود تا پرچمهاي سپاه بسركردگي ابومسلم خراساني از طرف خراسان ظاهر گرديد دولت قلدر ديكتاتور بني اميه پايان يافت و دولت غير قانوني بني عباس روي كار آمد و چه بيداد گريها از خود نشان داد و خلفاي بني عباسي با دين و آئين و ملت و مملكت چه كردند.

خون شهيد كربلا مي جوشد و مي خروشد و اين خونهاي بناحق ريخته كه خون خداست، جبران نخواهد شد مگر با شمشير مهدي موعود آن موقع است كه خونخواهي شهيد كربلا تحقق خواهد يافت و آن زمان است كه جراحت دل زاهر التيام يابد.

يا سيدنا و مولانا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بك الي الله ايها المهدي المنتظر يابن رسول الله عجل الله لك الفرج و اقرعيون المؤمنين بظهورك يا بقية الماضين يا سيدنا و ايا امامنا و يا زعيمنا و يا ناصرنا صلي الله عليك و رحمة الله و بركاته بازتاب شهادت شهيد كربلا در بحث مسير اسراء از كوفه تا شام خوب نمايان است بآنجا مراجعه فرمائيد.



پاورقي

[1] حياة الحسين ج 3 ص 449 تا 453.

[2] قمقام زخار ص 740.

[3] قمقام زخار ص 734 تا 751.