بازگشت

يكي از قتله شهيد كربلا بنام ابن زياد را بهتر بشناسيم


پدر عبيدالله زياد معروف است، بنام زياد بن ابيه، و زياد بن امه، و زياد ابن عبيد، و زياد بن سميه، و بعد از استلحاق بمعاويه مشهور بزياد بن ابي سفيان شد و عبيد و سميه هر دو از موالي كسري بوده اند و كسري آنها را به ابوالخير بن عمرو كندي كه از ملوك يمن بود داده بود ابوالخير سميه را بحارث طبيب عطا نمود سميه نافع و ابوبكره را در فراش حارث زائيد و حارث هر دو را نفي كرد و سپس سميه را به عبيد تزويج نمود.

و در مروج الذهب است كه: اين سميه از ذوات الاعلام و زنا كارهاي معروف بود و به حارث ماليات ميپرداخت و در محل زنا كاران جا داشت يك روز ابوسفيان آمد نزد ابومريم، ابومريم هم سميه را برايش آورد و با او زنا كرد و موقعيكه معاويه خواست زياد را بطرف خود جلب نمايد براي بدست آوردن دل زياد او را برادر خود قرار داد، و او را ملحق به ابوسفيان نمود و در محضر عام ابومريم سلوني كه شاهد زناي ابوسفيان بود شهادت بزناي ابوسفيان با سميه داد.

و چهار نفر بطور اتفاق كلمه حرام زاده هستند: معاويه، عمرو عاص، مغيره، زياد.

و بگفته ي ابن ابي الحديد: زياد در نظر داشت برائت از علي عليه السلام را به اهل كوفه عرضه نمايد و هر كس خلاف كند او را بكشد خدا مهلت نداد وبه درك واصل شد.

و اما مادر ابن زياد: اسمش مرجانه بوده و از زنهاي زانيه معروفه بوده است، عبيدالله از اين پدر و مادر متولد گشته اين ملعون در سال شصت و يك هجري در سن حدود سي و سه سالگي به قتل مظلوم كربلا اقدام نمود و در سن


سي و نه سالگي به دست ابراهيم اشتر بدرك شتافت.

و از عجائب آنست كه قتلش در روز عاشورا بوده مختار سر آن پليد را براي سيد سجاد عليه السلام فرستاد آن سر نجس موقعي به آن حضرت رسيد كه مشغول غذا خوردن بود، سجده ي شكر بجاي آورد و فرمود: روزيكه ما را بر ابن زياد وارد نمودند مشغول غذا خوردن بود از خدا خواستم از دنيا نروم تا سر او را موقعيكه مشغول غذا خوردن هستم مشاهده كنم همچنانكه سر پدرم مقابل او بود و غذا ميخورد خدا جزاي خير دهد به مختار كه خونخواهي ما نمود و به اصحاب خود فرمود: همه شكر نمائيد.

و نقل شده است: يك نفر سؤال كرد كه چرا امروز در سفره حلوا نيست؟ آقا فرمود: زنان ما مشغول عيش بودند چه حلوائي شيرين تر از نظر نمودن به سر دشمنان ماست. [1] .


پاورقي

[1] تتمة المنتهي ص 59 تا 62.