بازگشت

دختران شهيد كربلا


اما دختران: يكي حضرت سكينه مادر وي رباب كلبيه است. [1] .

دوم بگفته صاحب قمقام از دختران حضرت سيدالشهداء «ع» فاطمه بود و مادر وي ام اسحاق بنت طلحة بن عبيدالله بن عثمان تميمي است. [2] .

محدث قمي ميفرمايد: شيخ مفيد فرموده كه آن حضرت را شش فرزند بود چهار تن از آنها پسر بودند.

1- علي بن الحسين و كنيه ي او ابومحمد است و مادرش شاه زنان دختر كسري يزدجر است.

2- علي بن الحسين الاصغر معروف به علي اكبر كه در كربلا با پدرش شهيد شد و مادرش ليلي دختر ابومرة بن عروة بن مسعود ثقفيه است.

3- جعفر بن الحسين است و مادر او زني از قبيله ي قضاعه است و او در حيات پدرش وفات نمود و اولادي نداشت.

4- عبدالله و او نيز در كربلا در كنار پدر بزخم تيري شهيد شد.

اما دختران: يكي سكينه است كه مادر او رباب دختر امرؤ القيس است و اين رباب نيز مادر عبدالله بن حسين است، و دختر ديگر فاطمه نام داشت و مادر او


ام اسحاق دختر طلحة بن عبيدالله تميميه است و مختار شيخ مفيد را جمعي ديگر نيز اختيار كرده اند لكن سيد سجاد را علي اوسط تعبير نموده اند و علي بن الحسين شهيد را علي اكبر.

و ابن خشاب و ابن شهر آشوب پسران آن حضرت را شش تن شمرده اند بزيادتي محمد و علي اصغر و بر دو دختر آن حضرت زينب را افزوده اند كه جمعانه تن ميشود.

و شيخ علي بن عيسي اربلي در كشف الغمه از كمال الدين بن طلحة اولاد آن جناب را ده تن شماره كرده و نه تن را اسم برده مثل ابن شهر آشوب و دختر چهارم را نام نبرده. [3] .

همان طور كه ملاحظه مينمائيد محدث قمي در عداد فرزندان حسين بن علي ذكري از رقيه بميان نياورده ولي در كتاب نفس المهموم «ص» 259 مي گويد:

كامل بهائي از كتاب حاوية نقل كرده است كه زنان خاندان نبوت شهادت پدران و را از فرزندان خردسال پنهان ميداشتند و ميگفتند پدرانتان به سفر رفته اند تا آنكه يزيد آنان را بسراي خويش درآورد و حسين را دختري بود چهار ساله (خردسال) شبي از خواب برخواست سخت پريشان و گفت: پدرم كجاست كه من اكنون او را ديدم زنان كه اين سخن شنيدند بگريستند و از كودكان ديگر هم شيون بلند شد يزيد بيدار شد پرسيد چه خبر است؟ تفحص نمودند به او خبر دادند دستور داد سر پدر را برايش ببرند آوردند و در دامنش نهادند گفت اين چيست؟ گفتند سر پدرت است دل دختر از جا كنده شد فريادي زد و بيمار شد در همان روزها درگذشتي.

و اين روايت در بعضي كتب مفصل تر آمده است: كه دستمالي بر آن سر


افكندند و نزد ختر نهادند روپوش برداشتند و گفتند اين سر پدر تو است آن را از طشت برداشت و در دامن نهاد و ميگفت كيست كه تو را بخون خضاب كرد اي پدر كه رگ گردن تو را بريد اي پدر كه مرا در اين كوچكي يتيم كرد اي پدر پس از توبه كه اميدوار باشم اي پدر اين دختر يتيم را كه بزرگ كند از اين قبيل سخنان نقل كند تا گويد: دهان بر دهان شريف پدر نهاده گريه ي سخت كرد و بيهوش افتاد او را حركت دادند از دنيا رفته بود.

و در جلد اول منتهي الامال «ص» 317 مي گويد: و بعضي اين خبر را بوجه ابسط نقل كرده اند و مضمونش را يكي از اعاظم به نظم آورده و من در اين مقام بهمان اشعار اكتفاء مي كنم.


پاورقي

[1] قمقام زخار ص 656.

[2] قمقام زخار ص 661.

[3] منتهي الامال ج 1 ص 334.