بازگشت

برائت جستن يزيد از قتل شهيد كربلا در نزد اهل شام


چون مردم شام بر ظلم يزيد و قتل سيدالشهداء مطلع شدند و مصايب جانگذار اهل بيت را بدانستند آثار كراهت و مصيبت از ديدار ايشان با ديد شد يزيد از مخايل ايشان اين معني را تفرس نمود خواست تا ذمت خود را از قتل حسين «ع» بري دارد بزرگان شام را طلب نمود و ايشانرا مخاطب داشت كه شما چنان دانسته ايد كه: حسين بن علي را من كشته ام يا به قتل او حكم رانده ام و حال آنكه چنين نيست بلكه پسر مرجانه كشت.

آنگاه سرهنگان و قائدان سپاه كوفه را طلب داشت شبث بن ربعي و مصائب بن وهيبه و شمر بن ذي الجوشن الضبابي وسنان بن أنس النخعي و خولي بن يزيد الاصبحي و چند تن ديگر حاضر شدند يزيد نخست روي با شبث بن ربعي كرد و گفت تو كشتي حسين را و من منشور كردم قتل او را؟ گفت من نكشتم لعنت خدا بر آنكس كه كشت. گفت پس كيست قاتل؟ گفت مصائب ابن وهيبه.

يزيد روي با او كرد و آن كلمات را اعادت نمود مصائب نيز بكردار شبث بن ربعي پاسخ داد. بدين گونه هر يك در جواب يزيد اين امر فظيع را بر ديگري مي بست تا نوبت بخولي بن يزيد اصبحي افتاد، متحير بود كه در جواب يزيد چه گويد، خاموش ايستاد و همگان يكديگر را نظاره ميكردند كه چاره انديشند يزيد بانگ بر ايشان زد كه بعضي از بعضي چاره مي جوئيد و پاسخ نمي گوئيد.

سرهنگان بيچاره ماندند و متفق الكلمه گفتند: قاتل حسين قيس بن ربيع بود يزيد روي با قيس كرد و گفت: تو كشتي حسين را؟ گفت: من نكشتم. گفت: واي بر شما پس كدام كس كشت؟ قيس گفت: يا اميرالمؤمنين اگر مرا امان ميدهي ميگويم كيست كشنده ي حسين«ع». گفت: بگوي كه از براي


تو امان است.

قيس گفت: حسين را نكشت الا آن كس كه رايات جنگ را برافروخت و جيش از پي جيش روان ساخت. يزيد گفت: آنكس كدام است؟ قيس گفت: ولله اي يزيد توئي و تو كشتي حسين را.

يزيد خشمگين از جاي برخاست و به سراي خويش دررفت و سر حسين را در طشت زر گذاشت و بمندلي محفوف داشت و در حجره ي خويش نهاد و لطمه بر چهره خود بزد و همي گفت مالي و قتل الحسين. [1] .


پاورقي

[1] ناسخ ج 3 ص 174 تا 175.