بازگشت

سوار كردن اهل بيت شهيد كربلا به جانب كوفه و كلمات حضرت سجاد


عمر بن سعد فرمان داد كه اهل بيت را از قتلگاه دور كنند و برنشانند اهل بيت را به تهديد و تهويل از قتلگاه دور كردند و سكنيه را بزجر و زحمت تمام از جسد مبارك پدر بازگرفتند و دختران پيغمبر را مكشفات الوجوه بي مقنعه و خمار بر شتران بي حجاز و هودج سوار كردند و بعضي را در محملها و هودجهاي بي پرده و پوشش جاي دادند و سيد سجاد عليه السلام را غل جامعه بر گردن نهادند و چون آن حضرت را از غلبه مرض توانائي اندك بود هر دو پاي مباركش را زير شكم شتر با يكديگر بستند تا مبادا از پشت شتر درافتد و ايشان را چون اسيران ترك و روم روان داشتند.

ابن قولويه در كتاب كامل سند به سيد سجاد عليه السلام ميرساند كه فرمود كه در يوم طف چون ابواب دواهي و مصايب فراز گشت پدر را كشته و در خاك و خون آغشته ديدم فرزندان او را و برادران و اعمام خود را مقتول نگريستم و زنان و خواهران را مانند اسيران روم و ترك نظاره كردم سخت بر من گران آمد و سينه من تنگي گرفت و همي خواست جان از تن من پرواز كند عمه ي من زينب چون مرا بدينگونه ديدار كرد گفت: اي يادگار جد من و پدر من و برادران من اين چيست كه مينگرم همي خواهي كه جان بجهان ديگر تحويل داد سيد سجاد عليه السلام فرمود: چگونه جزع نكنم و چگونه بر اين مصايب شكيبا توانم بود و حال آنكه مي بينم پدر خود و سيد خود و برادران خود و اعمام خود و عم زادگان خود و اهل و عترت خود را در اين بيابان بي پهنا در خون آغشته عريان تن و بي كفن و هيچكس بر ايشان مهربان و نگران نمي شود چنان دانند كه اسيران ديلم و خزرند.


زينب گفت: از آنچه نگران باشي دلگران مباش و جزع مكن سوگند با خداي كه اين عهد رسول خداي با جد تو و پدر تو و عم تو استوار فرمود همانا خداوند در اين امت از جماعتي پيمان بسته و ايشانرا فراعنه ارض نمي شناسند لكن در نزد اهل آسمانها و فرشتگان معروفند و ايشانند كه اين اعضاي مقطعه را فراهم ميآورند و مي پوشانند اين جسدهاي خون آلود را و در ارض طف بر قبر پدرت سيدالشهداء علامتي نصب مي شود كه در كرور ليالي و ايام محو و مطموس نخواهد گشت و چند كه سلاطين كفره و عتات ضلالت در انمطاس و اندراس آن رنج برند آثار و علامت آن متظاهر خواهد گشت و علو منزلت و مكانت آن بالا خواهد گرفت. چون زينب سخن بپاي آورد سيد سجاد فرمود: اين خبر كه آورد؟ و اين حديث كه گفت؟ زينب عرض كرد: بروايت ام ايمن يكروز رسول خدا بخانه فاطمه عليهاالسلام آمد و او از براي پدر حريره حاضر ساخت و علي عليه السلام طبقي از خرما بياورد و ام ايمن قدحي از شير و زبد پيش كشيد چون رسول خدا و اهل بيت از اكل حريرة و شرب شير و خوردن تمر و زبد بپرداختند پيغمبر را از ديدار اهل بيت و ترتيب اين مجلس سروري در خاطر آمد پس لختي به جانب آسمان نگريست آنگاه بسجده در رفت و سخت بگريست اهل بيت همگان محزون شدند علي و فاطمه عرض كردند: يا رسول الله خداوند چشمهاي تو را نگرياند اين گريه چيست؟ كه دلهاي ما پاره كرد.

پيغمبر فرمود: اي برادر من بديدار شما چندان شاد شدم كه هيچگاه چنين شادي نديدم و خداي را بدين نعمت سپاس گذاشتم ناگاه جبرئيل در رسيد و گفت: خداوند ميفرمايد: اي محمد من سرور تو را بديدار برادرت و دخترت و فرزندانت بدانستم و نعمت را بر تو تمام كردم ايشان و فرزندان ايشان و دوستان و شيعيان اندر بهشت با تو خواهند بود، لكن ميكشند ايشان را در دار دنيا جماعتي


كه خويش را از امت تو مي پندارند و حال آنكه از تو و از خداي تو بري وبيگانه اند آنگاه جبرئيل گفت: اي محمد، بعد تو برادر تو مغلوب دشمنان تو گردد پس او را شر خلق و اشقياي بريه نظير عاقر ناقه در بلدي كه دار هجرت اوست او را شهيد كند پس اشاره كرد بحسين عليه السلام و گفت: او را و جماعتي از اولاد او را و اهل بيت او را و بزرگان امت او را در ارض كربلا شهيد خواهند كرد و لشكر كفر ايشان را در پرده خواهند افكند زمين بحركت درآمد و جبال متزلزل خواهد گشت و درياها بامواج تلاطم خواهند انگيخت و آسمانها باضطراب خواهند افتاد و بالجمله اهل بيت را بتمام ذلت و زحمت بجانب كوفه كوچ دادند و ايشان همواره در طي مسافت بناليدند و بگريستند.

از صادق آل محمد عليهم السلام حديث كرده اند كه اهل بيت نبوت چنان بگريستند كه آب در چشم ايشان بخشكيد آن حضرت را زني كلبيه بود نگريست كه يك تن از كنيزه ها را سيلاب اشك از ديده روان است گفت: چون است كه سرشك تو بر چهره جاري است؟ گفت: شربتي از سويق نوشيدم و نيروي گريستن يافتم زن كلبيه بفرمود تا سويق حاضر كردند و همگان با طعام سويق بپرداختند و با نيرو شدند و نيك بگريستند گفتند: ما از اين اكل و شرب قصدي نداريم جز آنكه قوتي بدست كنيم و بر حسين عليه السلام پسر پيغمبر صلي الله عليه وآله و سلم بگرييم [1] .


پاورقي

[1] ناسخ ج 3 ص 30 تا 33.