بازگشت

شهيد كربلا از شهادت خود آگاه بود


ما در اين كتاب بنا نداريم موضوعات را بررسي نمائيم چرا؟ كه بحث بدرازا ميكشد و كتاب مفصل خواهد شد و از اختصار بيرون ميرود و اين برخلاف بناي مادر اين نوشته است زيرا كه بناي ما اين است بطور فشرده درباره ابوالشهداء نوشته ي بجاي بگذاريم و عرض ادبي بساحت قدس آن بزرگوار بنمائيم و لكن در در اين موضوع ويژه چون محل برخورد آراء و مورد قيل و قال واقع گرديده و حرفهائي در اين باب گفته اند، لازم ميدانيم تا حدي موضوع را بررسي نمائيم و داوري را بعهده ي خوانندگان متوجه و آگاه بگذاريم.

مدعاي ما اين است كه حسين (ع) هم از طريق غير عادي (غيب) و هم از طريق عادي عالم و آگاه بود كه در اين سفر كشته ميشود و با توجه و علم و آگاهي به اين جهت اقدام نمود. چرا با اين كه ميدانست كشته ميشود باين كار اقدام كرد؟ بحث ديگري است كه بعد از پايان اين بحث بآن ميپردازيم بنابراين در مرحله اول بايد اثبات علم و آگاهي آن حضرت بنمائيم و در مرحله ي دوم علت اقدام باين كار را بررسي نمائيم.

اكنون مرحله اول در اين مرحله ميگوئيم: بر طبق احاديث و اخبار كه بالغ بر حد تواتر است رسول خدا و دوازده امام و فاطمه زهراء (ع) همه ي آنان عالم و آگاه به همه ي


امور بودند و حساب آنها از بقيه جداست براي اطلاع و توجه بيشتر باين مدعا به كتاب اصول كافي دركتاب الحجة مراجعه شود در اين كتاب از 18 باب استفاده ميشود كه ائمه از همه چيز آگاه بودند شماره ي احاديث اين ابواب در حدود صد حديث است اگر بقيه ي روايات كه بسندهاي ديگر و در ابواب ديگر آمده است و احاديثي كه در كتاب هاي ديگر آمده است بر اين بيفزائيم نتيجه ميگيرم كه حسين (ع) بعلم امامت آينده خود را كاملا ميدانسته است.

اما از غير اين راه باز هم امام حسين (ع) بطور مسلم بر آينده آگاه بوده

پيش از ذكر دليل از ذكر يك مطلب ناگزيريم و آن اين است:

كه اگر مطلبي را از طريق غيب به شخصي اطلاع دهند بطوريكه ديگران هم بدانند كه فلان موضوع باين طريق به فلان كس خبر داده شده است طبعا اين علم از علوم غيب كه از مختصات پيغمبر و امام است نخواهد بود.

از باب مثال: اگر فرضا رسول خدا در مجلس ميفرمود: جبرئيل بر من نازل شده و خبر داده كه امروز در اين شهر سيل عظيمي خواهد آمد و همه چيز را منهدم خواهد نمود در مثال ذكر شده بايستي هر كس بشنود و بداند ترتيب اثر دهد و بوظيفه عمل نمايد.

مثالي ديگر: اگر رسول خدا بفرمايد: از راه وحي به من خبر رسيده كه اين آب نجس است طبعا وظيفه ي خود رسول خدا و بقيه مسلمانان اين است كه از آن آب اجتناب نمايند و اين مثل آن ميماند كه انسان با چشم خود ببيند نجاست بآب رسيده.

بعد از اين مقدمه ببينيم كه آيا قرائن و ادله دلالت بر آگاهي شهيد كربلا بر شهادتش داشته است يا نه، با چند دليل ميتوانيم اثبات كنيم كه شهيد كربلا از شهادت خويش آگاه بوده:

اول: چگونه ممكن است كه افراد عادي از حوادث گذشته و قرائن موجود تفرس مينمودند كه اين سفر بشكه شدن حضرت منتهي خواهد شد و


و خود آن بزرگوار اين معني را حدس نزند؟ اكنون عده ايرا كه اين پيش بيني كردند در اينجا ذكر ميكنيم:

1- مسور بن محزمه كه بعد از اطلاع از عزم امام به بيرون رفتن به طرف عراق نامه ي نوشت و حضرت را از رفتن برحذر داشت و نوشت كه باين نامه ها دل خوش نكن اگر نويسنده ي نامها راست ميگويند كه بتو علاقه دارند بايد بهر نحوي شده خدمتت شرفياب شوند تا در موضع قدرت و با نيرو خارج گردي.

ابن زبير به شما پيشنهاد خروج بعراق مينمايد و ميگويد: مردم حمايتت ميكنند ولي مبادا از حرم بيرون روي. اين نامه كه بحضرت رسيد از عواطف او تشكر و قدرداني نمود به آورنده نامه فرمود: در اين باره از خداوند طلب خير ميكنم. [1] .

2- عبدالله بن جعفر پسر عموي امام حسين (ع) هنگاميكه از تصميم حضرت با خبر شد ناراحت گرديد دو پسر خود عون و محمد را خدمت امام فرستاد و نامه ي باين مضمون نوشت: براي رضاي خدا از اين مسافرت صرف نظر كن، من احساس ميكنم كه در اين سفر به شهادت ميرسي و اهل بيتت اسير ميشوند اگر شما كشته شوي روشنائي زمين خاموش ميگردد شما پيشواي اهل هدايت و اميد اهل ايماني در حركت شتاب نكن و من از پي نامه به شما ميرسم. پس از آن با بهت زدگي با عمر و بن سعيد حاكم مكه ملاقات كرد تأمين نامه ي از او براي حضرت گرفت و باتفاق يحيي بن سعيد با شتاب خدمت حضرت شرفياب گرديد و از خدمتش تقاضا نمود كه در مكه بماند و از مسافرت به عراق منصرف شود و، ولي امام حسين (ع) نپذيرفت عبدالله شروع كرد بالتماس نمودن. حضرت در جواب فرمود: رسول خدا را در خواب ديده ام و به من دستور داده كه بروم اكنون ناگزيرم اطاعت نمايم، بالاخره اصرار عبدالله مؤثر نشد. ابن جعفر غرق در حزن و اندوه شد و


يقين كرد بلاي كمرشكن نازل شده آنگاه بدو فرزند خود فرمان داد كه حضرت را همراهي نمايند. [2] .

3- ام سلمه موقعيكه دانست امام حسين (ع) عازم عراق است خدمت وي آمد و عرض كرد: اي پسر من با رفتن خود بعراق مرا خوار منما همانا از جدت شنيدم ميفرمود: فرزندم حسين درعراق در زميني بنام كربلا كشته ميشود. حضرت فرمود: مادرم منهم اين را ميدانم بخدا سوگند ميدانم كه كشته خواهم شد ولي چاره ي ندارم. به خدا قسم ميدانم چه روزي كشته ميشوم و قاتل خود را ميشناسم، و ميدانم كه در چه قطعه ي از زمين دفن ميشوم و ميدانم كي از اهل بيتم با من كشته ميشود و ميدانم از شيعه ي من چه كساني با من كشته خواهد شد، اگر بخواهي محل دفن و قبر خود را به تو نشان ميدهم سپس اشاره كرد بطرف كربلا زمين هموار گرديد و قبر خود و محل لشكر و محل شهادتش را بام سلمه نشان داد. ام سلمه سخت گريست و كار حسين را به خدا واگذار نمود. سپس حضرت فرمود: اي مادر خدا خواسته است مرا كشته ببيند و از روي ستم سر از بدنم جدا گردد. خدا خواسته اطفالم را كشته ببيند و اهل و عيالم را اسير و در بدر به بيند كه هر چه ناله نمايند و استغاثه كنند كسي بدادشان نرسد. [3] .

خوانندگان محترم دقت نمائيد: آيا ميتوان گفت حسين (ع) از كشته شدن خود بي خبر بود و براي بدست آوردن رياست و امارت بطرف عراق حركت نمود. اگر يك نفر از ما خدمت امام زمان برسد و امام زمان به او بفرمايد: امروز كه به تهران ميروي براي تو پيشامدي مشخص خواهد شد و همان نحوه واقع شود آيا ميتوان گفت اين شخص آگاهي نداشت. واضحتر بگويم اگر كسي از راه خبر دانست كه امشب برف ميبارد و تمام جاده ها بند ميشود، اگر


با اين وصف آن شخص به سفر رفت و در برف گرفتار گرديد آيا صحيح است بگويد: من ناآگاه بودم؟ اگر اين ناآگاهي ست بگوئيد معني آگاهي چيست؟ داوري با خواننده است.

4- عبدالله بن عباس كه با عجله خود را به حضرت رسانيد و عرض كرد: مردم از مسافرت شما بعراق مضطربند آيا خيال سفر بعراق داري؟ حضرت فرمود آري عازم حركت هستم و امروز حركت ميكنم تا بمسلم بن عقيل به پيوندم. ابن عباس ناراحت گرديد و عرض كرد: از اين كار بخدا پناه ميبرم چرا بسوي مردمي ميروي كه اميرشان بر آنها تسلط دارد و حكومت ميكند، آنان تو را دعوت كرده اند براي جنگ من تصور ميكنم كه خدعه ميكنند و دروغ ميگويند و تو را تسليم دشمن خواهند كرد. حضرت در جواب يك جمله فرمود: تا ببينم از خدا طلب خير ميكنم. امواج ناراحتيها بر ابن عباس رو آورد عرضكرد: من كه در اين موضوع توان صبر ندارم و صبر را بر خود تحميل ميكنم ولي براي تو نگران هستم اهل عراق مكارند بطرف آنها نرو و در همين جابمان تو سرور اهل حجازي. اگر اهل عراق راست ميگويند به آنها بگو عامل و استاندار يزيد را بيرون نمايند سپس حركت كن و اگر بايد خواه ناخواه از اينجا بروي به يمن برو كه شيعيان پدرت آنجا هستند و از غوغا بدور خواهي بود در آنجا فعاليت كن و ارتش فراهم نما آگاه اقدام بفرما. حضرت فرمود: از اين مسافرت چاره نيست بايد قطعا بروم. ابن عباس عرض كرد: اگر چنين است زنها و كودكان را با خود مبر، زيرا ميترسم كشته شوي و آنها كشته شدنت را بنگرند. دراين مورد حال ابن عباس چنان دگرگون شد كه به حضرت عرضكرد: اگر ميدانستم كه دست بگريبان شدن با تو و جمع كردن مردم گره از كار ميگشاد چنان ميكردم بالاخره مأيوسانه با حزن و اندوه و موجي از تأثر از خدمت حضرت مرخص گرديد و پيش ابن زبير رفت و باو گفت چشمت روشن حسين تصميم دارد


بعراق برود.

اگر حسين بن علي به قصد تشكيل امارت و رياست بعراق ميرفت آيا بهتر نبود كه اين تذكر عاقلانه ي ابن عباس را گوش ميكرد و با پاي خود به قربانگاه نمي رفت [4] .



مدعايش سلطنت بودي اگر

خود نكردي با چنين سامان سفر



5- ابوبكر بن عبدالرحمان مخزومي، در لابلاي نصيحت هائيكه به حضرت كرد: گفت: پدرت از شما نيرومندتر بود، اميد مردم باو بيش از شما بود نفوذ كلمه اش از شما بيشتر بود و جز اهل شام همه طرف دار وي بودند در عين حال در موقع مقابله و جنگ با معاويه از كمك او دست برداشتند و بخاطر دنيا و دل بستگي به آن دلش را خون كردند تا اينكه از اين عالم رحلت فرمود، بعد از پدرت با برادرت كردند آنچه كردند كه همه ي جريانات را خود ميداني اكنون تو بطرف همان مردمي ميروي كه با پدرت و برادرت دشمني نمودند ميخواهي به كمك آنها با شاميان و عراقيها و يزيد كه از جهت نظامي و تجهيزات از تو نيرومندتر است بجنگي، بيشتر مردم از يزيد ميترسند و اميدشان به او بيشتر است اگر خبر حركت تو باو برسد با تطميع مردم دنياپرست را ميخرد و همان اشخاصيكه وعده ي ياري بتو داده اند با تو ميجنگيدند. امام حسين (ع) از عواطف او تشكر كرد و جواب داد عازم و جازم بر سفر است. ابوبكر مأيوسانه از نزد حضرت بيرون آمد و جريان را با والي مكه در ميان گذاشت وي گفتهاي ابوبكر را تأييد نمود وگفت: به خدا سوگند حسين را نصيحت نموده اي [5] .

اگر يك موضوعي را افراد زيادي پيش بيني نمايند طبعا آن موضوع از واضحات ميشود بنابراين آيا ممكن است همچه مطلبي كه بر اشخاص عادي روشن بود


بر مانند حسين (ع) مخفي بماند تا آنجا كه گفته شود: حسين (ع) بقصد امارت و رياست سفر نمود؟ هرگز چنين نيست.

6- محمد بن حنفيه وقتيكه خبر حركت امام حسين (ع) بوي رسيد در حال وضوء گرفتن بود آن قدر گريست كه صداي ريزش اشكش در طشت بگوش ميرسيد. صبح آن شبي كه حضرت امام حسين عازم حركت بود خدمت برادر رسيد و عرض كرد: برادر تو از بيوفائي كوفيان آگاهي، ميداني كه با پدرت و برادرت غدر و مكر نمودند، ميترسم با تو همان معامله نمايند. در حرم خدا اقامت گزين، دشمن دسترسي به تو ندارد، فرمود: ميترسم يزيد در مكه قصد كشتن مرا بكند و حرمت خانه خدا بوسيله ي من هتك شود. بخدا قسم اگر من در سوراخ جانوران بروم يزيد مرا بيرون ميآورد و ميكشد. محمد پيشنهاد نمود به يمن برو در آنجا بتو دست ندارند فرمود: فكري مينمايم صبح خبر دادند برادرت عازم است. محمد آمد زمام شتر را گرفت عرض كرد: مگر نفرمودي فكري نمايم؟ فرمود: بلي و لكن جدم نزد من آمد و فرمود: بسوي كوفه برو خدا ميخواهد تو را شهيد ببيند محمد استرجاع نمود وعرض كرد:

سپس چرا زنها و اهل بيتت را ميبري؟ فرمود: خدا آنها را اسير خواسته است. اين بگفت و با برادر وداع نمود و حركت كرد. [6] .

7 - عبدالله بن جعدة.

8- جابر بن عبدالله.

9- عبدالله بن مطيع.

10- عمرو بن سعيد الاشدق.

11- عبدالله بن زبير.


12- عبدالله بن عمر.

13- ابو و اقدليثي.

14- ابو سعيد.

15- عمرة دختر عبدالرحمان. [7] .

از اصرار مخالفان و موافقان پيداست ك اين حركت بحسب موازين ظاهري امري خطرناك و انداختن نفس به تهلكه بود.

مگر آنكه كسي بگويد: حسين بن علي تا آن اندازه عاشق مقام و شيفته ي رياست بود كه حب دنيا چشم و گوشش را كور و كر نموده بود و ابدا توجه به هيچ چيز نداشت. نستجير بالله من الزلل.

دوم: از همان اول امر واضح و روشن بود كه يزيد ملعون در مقام معارضه و نابود كردن حسين بن علي (ع) بود از اين جهت بوالي خود در مدينه فرمان داد كه يا از حسين (ع) بيعت گيرد و يا او را بكشد تاريخ نويسان نوشته اند: پس از بدرك واصل گشتن معاويه عليه الهاوية يزيد بن معاوية بوليد بن عتبة بن ابي سفيان كه از طرف معاويه والي مدينه بود نامه ي باين مضمون نوشت: از حسين بن علي و عبدالله بن عمر و عبدلله بن زبير و عبدالرحمان بن ابي بكر با خشونت و عنف بيعت بگير براي من و هر كس امتناع ورزيد گردنش را بزن و سرش را برايم بفرست.

وليد در اين باب با مروان مشورت نمود. مروان اين طور صلاح انديشي كرد: كه آنها را احضار كن و پيش از آنكه از مردن معاويه مطلع شوند از آنها بيعت بگير.

وليد بتوسط مروان آنان را احضار كرد، مروان در جوار قبر پيغمبر نزد آنها آمد و پيام وليد بآنها ابلاغ كرد.


حسين بن علي (ع) فرمود: معاويه مرده است و ما را براي: بيعت با يزيد احضار كرده عبدالرحمان و عبدالله بن عمر گفتند: ما ميرويم بخانه و در بروي خود مي بنديم، ابن زبير گفت: بخدا سوگند با يزيد بيعت نخواهم كرد، امام حسين (ع) فرمود: من بايستي زند وليد بروم، سي نفر از ياران خود را امر كرد سلاح بردارند و همراه او بروند فرمود: من نزد وليد ميروم شما درب خانه باشيد اگر شنيديد صداي من بلند گرديد بخانه در آئيد و از من دفاع كنيد آنگاه وارد خانه وليد شد مروان پيش وليد بود، وي خبر مرگ معاويه را به حضرت اطلاع داد، امام حسين (ع) كلمه استرجاع بر زبان جاري ساخت. وليد نامه ي يزيد را خواند. حضرت فرمود: طبعا شما ميخواهي بيعت من با يزيد آشكارا صورت پذيرد؟ وليد گفت: آري حضرت فرمود: بنابراين اينكار را بفردا بيندازيد تا چه شود. وليد عرض كرد: برويد تا با جمعيت بيائي.

مروان گفت: اگر الآن از او بيعت نگيري ديگر بر او دست نخواهي يافت مگر با كشتار زياد هم اكنون نگذار برود تا بيعت نمايد يا گردنش را بزن حسين بن علي (ع) بمروان پرخاش كرد، فرمود: تو مرا ميكشي يا او؟ حرف دروغي گفتي و گناه بزرگي مرتكب شدي سپس بوليد فرمود: اي امير ما اهل بيت نبوت و معدن رسالت هستيم خانه ي ما محل آمد و رفت ملائكه است: خدا بما شروع كرده و بما ختم ميفرمايد و يزيد مردي است فاسق، شارب الخمر، خون ريز، آشكارا مرتكب فسق ميشود، مانند من با يزيد بيعت نمي كند در عين حال بگذار صبح شود تا ببينيم چه خواهد شد. آنگاه از منزل وليد خارج گرديد [8] .

آيا با اين وضع و ديكتاتوي و تسلط يزيد بر امور و تنهائي امام حسين (ع) بنحويكه در مدينه مركز قدرت حسين بن علي مروان بخود اجازه ميدهد كه


حضورا اين گونه جسارت نمايد، و با آن همه سوابق سوء اين مردم، و بي وفائي آنها با پدر بزرگوارش و آن همه خونيكه بدل برادر عزيزش نمودند، مردميكه حتي نسبت به مادرش فاطمه فرزند رسول خدا با آن همه سفارش چه كردند، ميشود حسين بن علي به نامه هاي يك عده ترتيب اثر دهد و كنار قبر مطهر جدش را رها نمايد و بتصور اينكه در كوفه حكومت برپا سازد و در مقابل يزيد پليد قد علم كند؟!! باز هم قضاوت و داوري را به عهده ي خوانندگان محترم مي گذاريم و تقاضا داريم در داوري تأمل و دقت شود و با شتابزدگي صورت نگيرد.

سوم: همانگونه كه در اول بحث يادآور شدم اگر خبري بوسيله ي پيغمبر خدا يا يكي از ائمه (ع) بمردم اعلام شود طبعا هر كس آن خبر را بشنود به آن امر علم پيدا ميكند و ديگر جا ندارد كه گفته شود اين مطلب از امور غيبيه است.

بديگر سخن: هر مطلب غيبي را از امين وحي خدا بشنويم بآن علم و آگاهي پيدا ميكنيم و مانند اين است كه با چشم ديده باشيم بنابراين جا ندارد بگوئيم اين امر بحسب ظاهر مجهول است بلكه بايد گفت معلوم است و صادق خبر داده است.

و با تعبير بهتر ميتوانيم بگوئيم: ما از طريق قوه ي شنوائي از مركز وحي شنيده ايم اكنون نمونه اي از آنچه درباره ي شهادت امام حسين (ع) بتوسط انبياء و ائمه (ع) رسيده ارائه مينمائيم:

انس بن حارث بن نبيه از پدرش - كه از اصحاب رسول خدا و از اصحاب صفه است - نقل ميكند كه حارث گفت: در حاليكه حسين (ع) در بغل پيغمبر بود رسول خدا فرمود: اين فرزند من در زميني بنام عراق كشته ميشود هر كس او را درك نمايد بايد او را ياري نمايد.

در نقل ديگر آمده: كه رسول خدا چنين فرمود: در زميني بنام كربلا


كشته ميشود. و اين انس راوي حديث از جمله كساني بود كه با حسين (ع) در كربلا شهيد شد. [9] .

سالم بن مكرم از امام صادق (ع) نقل ميكند كه فرمود: موقعيكه فاطمه (ع) به حسين (ع) حامله بود جبرئيل بر رسول خدا نازل گرديد و باو خبر داد فاطمه پسري بدنيا ميآورد كه امتت بعد از تو او را ميكشند و زمانيكه فاطمه به حسين (ع) حامله شد كسل و ناراحت بود و درهنگام وضع حمل نيز چنين بود. بعد امام صادق (ع) فرمود: آيا ديده ايد مادري پسري بزايد و كسل و ناراحت باشد؟ ولي فاطمه چون ميدانست كه حسين كشته ميشود چنين حالتي داشت و آيه ي شريفه ي «و وصينا الانسان بوالديه حسنا حملته امه كرها وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا» درباره حسين بن علي (ع) نازل گرديد. [10] .

راوي ميگويد: از صادق (ع) شنيدم فرمود: جبرئيل خدمت رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: سلام بر تو اي محمد مژده باد تو را به پسري كه بعد از تو امتت وي را ميكشند.

رسول خدا فرمود: حاجتي ندارم جبرئيل بآسمان رفت مرتبه ي دوم آمد همان را عرضكرد: رسول خدا همانگونه پاسخ داد جبرئيل بآسمان رفت بار سوم همان را تكرار كرد. پيغمبر همان جواب را داد. جبرئيل عرضكرد: خداوند امامت را در نسل وي قرار داده رسول خدا راضي شد سپس رسول خدا تشريف برد نزد فاطمه و شهادت مولود را بفاطمه خبر داد فاطمه عرض كرد: حاجتي نيست. رسول خدا فرمود: امامت در نسل اواست فاطمه راضي گرديد آنگاه خداوند اين آيه را فرستاد: حملته امه كرها و وضعته كرها» و حمل اين پسر با كراهت بود و


همچنان وضع آن زيرا ميدانست كه كشته خواهد شد. [11] .

ابن قولويه در كامل الزيارات در باب 16 هفت حديث باين مضمون ذكر كرده كه ما دو روايت از آن را آورديم.

ابو بصير از امام صادق (ع) نقل ميكند كه جبرئيل خدمت رسول خدا آمد امام حسين (ع) جلو پيغمبر بازي ميكرد جبرئيل به رسول خدا خبر داد كه امتت اين پسر را خواهند كشت رسول خدا (ص) ناراحت گرديد.

جبرئيل عرض كرد: ميخواهي زمينكه در آنجا كشته ميشود بتو نشان دهم؟ ما بين جائيكه رسول خدا آنجا بود و زميني كه حسين در آن كشته شد پائين رفت بنحويكه ان دو جا بهم متصل شدند و بعد از آن بحالت اول برگشت. [12] .

زيد شحام ميگويد: امام صادق فرمود: در خانه ام سلمه جبرئيل خبر كشته شدن حسين (ع) را به رسول خدا داد. حسين بن علي داخل شد و جبرئيل خدمت رسول خدا بود جبرئيل عرض كرد: امت تو اين پسر را ميكشند. رسول خدا فرمود: آنجائيكه خون حسين در آن ريخته ميشود بمن نشان ده جبرئيل مقداري از آن خاك كه رنگش قرمز بود برسول خدا داد. [13] .

اين قولويه در باب 17 از كامل الزيارة 9 حديث و به يك اعتبار 11 حديث نقل نموده كه مضمون آنها بهم نزديك است.

راوي از امام صادق (ع) نقل ميكند كه حسين (ع) در دامن پيغمبر بود و رسول خدا باوي بازي ميكرد عايشه عرض كرد: اي رسول خدا چقدر نسبت به اين كودك علاقمند و در شگفتي؟ فرمود چگونه باو علاقه نداشته باشم، اين ميوه ي


دل و روشنائي چشم من است، همانا امت من اين پسر را ميكشند هر كه او را بعد از شهادتش زيارت كند خدا ثواب يك حج از حجهاي من براي وي مينويسد.

عايشه - با تعجب - پرسيد: ثواب يك حج از حجتهاي شما؟!! فرمود: بلي و چهار حج عايشه باز با تعجب از رسول خدا ميپرسيد تا اينكه پيامبر ثواب زائر امام حسين (ع) را به نود حج از حجهاي خودش شمرد. [14] .

ابن قولويه در باب 22 شش حديث آورده است.

هاني بن هاني از امير المؤمنين (ع) روايت ميكند كه حضرت فرمود: حسين كشته ميشود من آن زمينكه در آن كشته ميشود ميدانم نزديك دو نهر است. [15] .

ابو عبدالله جدلي ميگويد: خدمت امير المؤمنين علي (ع) شرفياب شدم در حاليكه حسين (ع) در كنارش بود دست بكتف پسرش زد و فرمود: اين كشته ميشود و كسي او را ياري نمي كند عرض كردم: و الله اين زندگي بدي است. فرمود چنين كاري بطور قطع خواهد شد. [16] .

راوي نقل ميكند كه علي (ع) خطبه ميخواند و فرمود: از من بپرسيد پيش از آنكه دستتان از من كوتاه شود، از هر چه بپرسيد چه از گذشته و چه آينده بخدا سوگند پاسخ خواهم داد. سعد بن ابي وقاص بلند شد و گفت: بمن خبر ده كه چند دانه ي مو در سر و ريش من است حضرت فرمود: دوست من رسول خدا به من خبر داد كه تو چنين سؤالي را از من خواهي كرد. هر موئي كه در سر و ريش تو است شيطاني زير آن جا گرفته و در خانه ي تو بچه گوسفندي است كه پسرم حسين را ميكشد، و در آنوقت عمر بن سعد كودكي بود. [17] .


ابن قولويه در باب بيست و سه 16 حديث باين مضمون آورده است.

سعد بن عبدالله ميگويد از حضرت قائم تأويل كهيعص پرسيدم حضرت فرمود: اين حروف از اخبار غيب است كه خداوند زكريا را از آن خبر داده سپس داستان را براي حضرت محمد (ص) بيان فرموده.

جريان اين است كه زكريا از خداوند در خواست نمود كه اسماء پنج نور پاك را باو تعليم دهد.

جبرئيل نازل شد و باو تعليم داد از آن پس هر وقت زكريا ياد محمد و علي و فاطمه و حسن مينمود شاد ميشد و هم و غمش از ميان ميرفت ولي هر وقت حسين (ع) را ياد ميكرد گريه گلويش را ميگرفت و قلبش به طپش مي افتاد روزي سر اين مطلب را از خداوند پرسيد. خداوند قصه ي امام حسين (ع) را براي وي بيان فرمود: باينكه كهيعص، كاف اسم كربلا وهاء هلاكت عترت و ياء يزيد قاتل حسين و عين عطش ابي عبدالله و صاد صبر اوست.

وقتيكه زكريا اين قضيه را شنيد تا سه روز از مسجد و محرابش جدا نگرديد و كسي را به حضور نپذيرفت و گريه و ناله ميكرد و عرض كرد خداوندا: بهترين خلق خود را داغ دار مينمائي در مصيبت فرزندش؟ خدايا آيا اين بلا را بر او نازل ميفرمائي خدايا آيا لباس عزاي اين مصيبت را بعلي و فاطمه ميپوشاني؟ آيا ناراحتي اين عزا را شامل حال آنها ميفرمائي؟ خدايا بمن پسري روزي فرما كه ديده ام بوي روشن گردد در حال پيري و بعد از آن مرا باو دلبند فرما سپس مرا بداغ مفارقت او بسوزان همانگونه كه با محمد (ص) مينمائي. خداوند يحيي را باو داد سپس وي را در مصيبت يحيي سوزانيد و مبتلا كرد و مدت حمل يحيي شش ماه بود و حمل حسين نيز شش ماه. [18] .



پاورقي

[1] حياة الحسين ج 3 ص 24.

[2] حياة الحسين ج 3 ص 24.

[3] جلاء العيون شبر ج 115 2.

[4] حياة الحسين ج 3 ص 25 تا 27.

[5] حياة الحسين ج 3 ص 28.

[6] قمقام زخار ج 1 ص 329.

[7] حياة الحسين ج 3. ص 29 تا 37.

[8] جلاء العيون ج 2 ص: 109 تا 110.

[9] فضائل الخمسة ج 3 ص 280.

[10] کامل الزيارة باب 16. آيه‏اي که در روايت آمده منطبق بر آيه 14 از سوره‏ي احقاف است ولي در آيه لفظ احسان است و در روايت بلعظ حسنا است و الله العالم.

[11] کامل الزيارة باب 16.

[12] همان کتاب باب 17.

[13] کامل الزيارة باب 17.

[14] کامل الزيارة باب 22.

[15] کامل الزيارة باب 23.

[16] کامل الزيارة باب 23.

[17] کامل الزيارة باب 23.

[18] بحار ج 44 ص 223.