بازگشت

سر ابن زياد بر درگاه امام سجاد


امام صادق (ع) فرمود: «بعد از شهادت امام حسين (ع) تا پنج سال هيچ زن هاشمي خضاب نكرد و سرمه به چشم نكشيد و از خانه ي هيچ هاشمي دود بالا نرفت؛ تا عبيدالله بن زياد كشته شد.»

و فاطمه دختر اميرالمؤمنين (ع) فرموده است: «تا وقتي كه مختار سر عبيدالله بن زياد را فرستاد، هيچ زني از فاميل ما حنا نبست، سرمه به چشم نكشيد و شانه به موي خويش نزد.»

ابراهيم، پسر مالك اشتر، عبيدالله را كشت و سر او را با سر فرماندهان لشكرش كه يكي از آنها حصين بن تميم بود، براي مختار به كوفه فرستاد. وقتي سرها را آوردند، مختار مشغول خوردن نهار بود. نخست سپاس خدا را به جاي آورد و هنگامي كه از خوردن، دست كشيد، برخاست و با كفش بر صورت ابن زياد پا نهاد. بعد كفشش را به طرف غلامش پرتاب كرد و گفت: «اين را بشوي كه بر صورت كافر نجسي گذاشته شده.» آن گاه سرها را در همان جايي كه سر امام حسين (ع) و اصحابش را گذاشته بودند، گذاشت و سر ابن زياد را در همان جايي نصب كرد كه سر امام حسين (ع) را نصب كرده بودند.

ابن اثير در تاريخ كامل، از ترمذي نقل كرده است كه وقتي سر ابن زياد


را در مقابل مختار گذاشتند، مار باريكي آمد در ميان سرها گشت تا به سر ابن زياد رسيد. از دهان او وارد شد و از يكي از سوراخهاي دماغش خارج شد و از سوراخ ديگر وارد شد و از دهانش خارج شد و بارها اين كار را تكرار كرد.

مختار سر ابن زياد را براي امام سجاد فرستاد. امام در آن زمان در مكه بود. وقتي سر را آوردند، حضرت مشغول خوردن ناهار بود. با ديدن سر، سجده ي شكر به جاي آورد و فرمود: «سپاس خدايي را كه انتقام مرا از دشمنم گرفت. خدا مختار را جزاي خير دهد. من وقتي بر عبيدالله وارد شدم، ناهار مي خورد و سر پدرم در مقابلش بود. در آن جا گفتم: بار خدايا! تا سر ابن زياد را نديده ام مرگم را مرسان.».

ابن زياد و يارانش، همانند امام حسين (ع) و يارانش، در روز عاشورا كشته شدند. در اين جنگ هفتاد هزار نفر از هواداران عبيدالله از ميان رفتند. بعد از واقعه ي صفين، هيچ جنگي اين همه كشته به جا نگذاشته است.