بازگشت

مبارزه امام حسين


امام حسين (ع) تنهاي تنها مانده بود؛ خود به ميدان آمد و مبارز طلبيد. مردان بسيار به ميدان آمدند، ولي امام همه را كشت. و بعد به ميمنه ي سپاه حمله برد و مي خواند:



«كشته شدن از ننگ بهتر است

و ننگ از آتش جهنم بهتر



خدا مرا از اين دو حفظ خواهد كرد»

حمله اي ديگر به ميسره لشكر آغاز كرد و مي خواند:



«من حسين بن علي هستم

سوگند خورده ام روي از ميدان برنتابم



من از خانواده پدرم حمايت مي كنم

و بر دين پيامبر مي ميرم»



آن حضرت قبل از آن كه همه ي ياران خود را از دست بدهد. و هنگامي كه هنوز سه نفر از اهل بيتش دور او بودند، فرمود: «من كشته مي شوم و لباسهايم را مي دزدند. لباسي بدهيد زير لباسهايم بپوشم كه كسي رغبت نكند آن را بردارد تا پس از مرگ برهنه شوم. براي او شلواركي [1] آوردند.


فرمود: «نه، اين لباس مردم ذليل است، مناسب من نيست.» و بعد لباس كهنه اي را گرفت، پاره پاره كرد و زير لباسهايش پوشيد. سپس شلوارهايي از برد يماني براق كه چشم را خيره مي كرد خواست و همه را پاره كرد و پوشيد كه مبادا پس از قتلش آنها را بيرون آورند. ولي وقتي شهيد شد، بحر بن كعب همه ي آنها، حتي آن لباس كهنه را از تنش بيرون آورد و آن حضرت را برهنه در صحرا رها كرد.

وقتي لباس هايش را آن گونه كه مي خواست پوشيد، به دشمن حمله كرد. آن سه نفر كه باقي مانده بودند، از حضرت حمايت كردند تا به شهادت رسيدند و حضرت - در حالي كه تمام سر و بدنش غرق در زخم بود - يكه و تنها باقي ماند. او همچنان شمشير مي زد و لشكر از چپ و راست بر او حمله مي كرد. و حضرت گاهي از جهت راست حمله مي كرد و گاهي از طرف چپ؛ و مردم از دم تيغش مي گريختند.

يكي از راويان گفته است: «من هرگز مرد شكست خورده اي را كه همه ي فرزندان و اهل بيت و يارانش كشته شده باشند، قوي دل و خوددار و با جرأت در پيشروي، چون او نديده ام.».

پيادگان به حضرت هجوم مي آوردند و حضرت از چپ و راست ايشان را ميراند و آنان چون گله اي بز كه گرگ به آن زده باشد، مي گريختند. هر وقت حمله مي كرد، لشكر را چون دسته اي ملخ پراكنده مي ساخت و به مركز ميدان بازمي گشت و مي گفت: «لا حول و لا قوة الا بالله.».

شمر وقتي اين صحنه را ديد، سواران را خواست و پشت سر پيادگان مستقرشان كرد و به تيراندازان گفت حضرت را تير باران كنند. بدن آن حضرت از كثرت تير همانند خارپشت شد. حضرت دست از جنگ كشيد، اما


لشكر همچنان در مقابلش ايستاده بود. در اين هنگام شمر با گروهي از افرادش به طرف خيمه گاه امام حسين (ع) هجوم برد. حضرت فرياد زد: «واي بر شما اي پيروان خاندان ابوسفيان! اگر دين نداريد و از معاد نمي ترسيد، در اين دنيا آزاده باشيد؛ و اگر - چنان كه مي گوييد - عرب هستيد، چون گذشتگان خود رفتار كنيد.»

شمر گفت: «چه مي گويي؟»

فرمود: «مي گويم، من و شما با هم مي جنگيم و زنان گناهي ندارند. تا من زنده ام، نگذاريد جاهلان متجاوز مزاحم حرم من شوند.»

شمر گفت: «حق با توست.» و بعد صدا زد: «از حرم اين مرد دور شويد و به سراغ خودش بياييد. به جان خودم، او هماورد بزرگواري است.» و لشكر بر آن حضرت حمله آورد.

شمر آنان را تشويق مي كرد تا به امام حمله كنند، ولي امام تار و مارشان مي كرد. در همان حال تقاضاي جرعه اي آب داشت، ولي بدست نياورد. هر وقت با اسب به طرف فرات مي تاخت، دسته جمعي او را از آب دور مي كردند.



پاورقي

[1] شورت، واژه‏اي گرفته برداري شده از زبانهاي اروپايي است و شايسته نمي‏نمايد که درباره‏ي حضرت بکار رود.