بازگشت

مبارزه گروهي


جنگ سختي بود. اصحاب امام حسين (ع) - هر چند كم - مردانه با دشمن مي جنگيدند و دشمن ياراي مقابله با ايشان نداشت. عمرو بن حجاج بانگ زد: «اي احمقان مي دانيد با كه مي جنگيد؟ شما با تك سواران اين ناحيه مي جنگيد.روشن بيناني كه مرگ را مي طلبند. هر كس به ميدان آنان رود، كشته مي شود. را سنگ بارانشان كنيد تا از پا درآيند.» ابن سعد گفت: «راست گفتي.» و بعد دستور داد هيچ كس به جنگ تن به تن حاضر نشود..

شمر از طرف چپ به ميسره ي لشكر امام حمله كرد، ولي آنان ايستادند و با او مقابله كردند. كم كم از اطراف حمله آغاز شد و دور امام و اصحابش را گرفتند. اصحاب امام جنگي سخت كردند. سواران لشكر امام حسين (ع) در حالي كه فقط 32 نفر بودند، از هر طرف كه به سواره نظام دشمن حمله مي كردند، آنان را فراري مي دادند. عزرة بن قيس، فرمانده سواره نظام لشكر كوفه، به ابن سعد پيغام داد: «نمي بيني امروز از اين تعداد كم چه بر سر سپاه من مي آيد؟ پيادگان و تيراندازان را به سراغشان بفرست.»

اصحاب امام حسين (ع) به سختي مي جنگيدند تا روز به نيمه رسيد. ابن سعد، حصين بن تميم را با پانصد نفر تيرانداز فرستاد. تيراندازان خود


را به امام حسين (ع) و اصحابش نزديك كردند و آنان را تير باران كردند. طولي نكشيد كه تمام ياران امام (ع) مجروح شدند و اسبانشان پي شد، امام ديگر سواره نظامي نداشت. شمر حمله كرد و خود را به خيمه امام (ع) رساند. نيزه اي به خيمه زد و بانگ زد: «آتش بياوريد تا اين خانه را با اهلش بسوزانم. زنان شيون كردند و از خيمه بيرون آمدند.»

امام غريو برداشت: «تو خانه ي مرا با اهل بيتم مي سوزاني؟! خدا تو را در آتش بسوزاند.» حميد بن مسلم به او گفت: «آيا تو مي خواهي زنان و بچگان را بكشي؟ به خدا امير تو با كشتن مردان راضي مي شود.» ولي شمر دست برنداشت تا شبث بن ربعي آمد و گفت: زنان از ما ترسيده اند، مادرت به عزايت بنشياد! شمر حيا كرد و برگشت.

در اين جنگ وقتي يكي - دو نفر از اصحاب امام كشته مي شد، نقصان در لشكرش آشكار مي شد؛ كه تعدادي اندك بودند. ولي از سپاه دشمن ده نفر - ده نفر كشته مي شد و معلوم نمي شد؛ چرا كه مردماني انبوه بودند.