بازگشت

مبارزه اصحاب امام حسين


اصحاب امام حسين (ع)، يكي پس از ديگري، براي مبارزه پيش مي آمدند؛ چنان كه شاعر در توصيف ايشان گفته:

«گروهي كه چون براي دفع مصيبتي خوانده مي شوند، در مقابل فوج - فوج لشكر، قلوب خويش را بر روي زره مي پوشند و پيش مي آيند و براي جان دادن با هم رقابت مي كنند.»

وهب بن حباب كلبي، يكي از ياران امام حسين (ع) است. او مادر و همسرش را با خود به كربلا آورده بود. مادرش به او گفت: «پسرم! برخيز و زاده رسول خدا را ياري كن.» گفت: «ياري مي كنم مادر! و كوتاهي نخواهم كرد.» او به ميدان آمد و چنين رجز مي خواند:

«به زودي مرا و ضرب شصتم را و حمله و هجومم را در جنگ مي بينيد. انتقام خود را پس از انتقام يارانم مي گيرم. سختي ها را يكي پس از ديگري از پيش پا برمي دارم. جهاد و كوشش من در جنگ، بازي نيست.»

آنگاه حمله كرد. پيوسته مي جنگيد تا جماعتي را از پاي درآورد. آنگاه پيش مادر و همسرش برگشته، گفت: «اي مادر! آيا از من راضي شدي؟» گفت: «من راضي نمي شوم تا از بهر حسين (ع) كشته شوي.» همسرش گفت: «تو را به خدا، مرا به مصيبت خود گرفتار مكن.» مادرش مي گفت: «پسرم! به


حرف او گوش مكن. برگرد به جنگ در ركاب زاده ي پيامبرت ادامه بده، تا در قيامت به شفاعت جدش نايل شوي.» او به ميدان برگشت و به جنگ پرداخت. پيوسته مي جنگيد تا دو دستش قطع شد. زنش نيز چوپ خيمه اي را برداشت و در حالي كه به ميدان مي دويد، مي گفت: «پدر و مادرم فدايت. در راه اين پاكيزگان حرم رسول خدا بجنگ.» او مي خواست همسرش را به خيمه برگرداند، ولي همسرش دامن او را گرفته بود و مي گفت: «برنمي گردم تا با تو كشته شوم.» امام كه شاهد اين منظره بود، فرمود: «خدا به تو پاداش نيك دهاد! برگرد. خدايت كناد!.» و آن زن شجاع به خاطر اطاعت از امام بازگشت و به زنان پيوست شوهرش به مبارزه ادامه داد تا به شهادت رسيد. رضوان خدا بر او باد!

يكي ديگر از ياران امام حسين (ع)، عمرو بن قرظه ي انصاري است. او برادري به نام علي داشت كه برعكس برادر خود، با اهل بيت (ع) سخت دشمن بود. علي در لشكر عمر سعد به جنگ امام (ع) آمده بود. عمرو از امام رخصت خواست. حضرت به او رخصت داد و او به ميدان آمد و رجز خواند:

«سپاه انصار مي داند كه من از دين و ناموس نگهباني مي كنم. با ضرب دست جواني كه فرار نمي كند و خود را پيش از همه به قلب مي زند؛ جان من و خانه ي من فداي حسين (ع) باد.» [1] .

او مانند كساني كه مشتاق پاداشند، جنگيد و در خدمت به پروردگار عالم كوشيد تا تعداد زيادي را كشت. هم جهاد مي كرد و هم دفاع. هر تيري


به سوي امام مي آمد، دست را سپر آن مي كرد. و هر شمشيري به جانش آخته مي شد، جان خود را در مقابل قرار مي داد. او نگذاشت آسيبي به امام (ع) برسد تا زخم هاي سنگين بر او وارد شد. آنگاه رو به جانب امام (ع) كرده، عرض كرد: «يابن رسول الله! آيا من وفا كردم؟»

فرمود: «آري، تو زودتر از من به بهشت مي رسي. از من به رسول خدا سلام برسان و بگو من به دنبال مي آيم.».

آنگاه جنگيد تا شهيد شد.



پاورقي

[1] مرحوم شيخ عباس قمي (قده) در ذيل رجز نوشته است: اين جمله تعريض بر ابن‏سعد است که چون امام حسين (ع) درباره صلح با او سخن گفت او گفت خانه‏ام را در کوفه ويران مي‏کنند. (مترجم).