بازگشت

حركت عمر سعد به طرف كربلا


خبر توقف امام در كربلا به ابن زياد رسيد. عمر سعد را خواست. پيش از اين، ابن زياد حكم فرمانداري ري را به او داده بود و اكنون از او مي خواست براي جنگ با امام حسين (ع) آماده شود. عمر سعد عذرخواهي كرد و از او معافيت خواست. ابن زياد گفت: «در اين صورت، حكم فرمانداري ري را پس بده.» عمر سعد با دوستان و خيرخواهان مشورت كرد. همه او را از جنگ با امام حسين (ع) برحذر داشتند؛ نصيحت آنان را نپذيرفت و دنيا را بر آخرت ترجيح داد..

ابن سعد براي جنگ با امام حسين با چهار هزار سپاهي حركت كرد. ابن زياد پيوسته نيروهاي كمكي مي فرستاد تا در روز ششم محرم نيروي او به بيست هزار نفر رسيد. از آن پس نيز، ده هزار نفر ديگر براي او فرستاد تا به شمار سي هزار نفر رسيد.

ابن سعد كسي را فرستاد تا از امام حسين بپرسد براي چه منظوري آمده است. امام فرمود: «همشهريان شما براي من نامه نوشتند و مرا دعوت كردند. حال اگر از آمدنم ناراحتيد، برمي گردم. قاصد برگشت و سخن امام را به ابن سعد رساند. او گفت: «اميدوارم خداوند مرا به جنگ با او گرفتار نكند.» و نظر امام را در نامه اي براي ابن زياد نوشت. ابن زياد وقتي نامه عمر


سعد را خواند اين شعر را خواند.

«اكنون كه چنگال ما در او آويخته، اميد نجات دارد؛ ولي اكنون هنگام فرار نيست.»

آنگاه به ابن سعد نوشت: «به حسين پيشنهاد كن خود و همه ي يارانش با يزيد بيعت كنند. اگر قبول كرد و بيعت كرد، آنگاه درباره او تصميم مي گيريم.»

ابن سعد مي گفت: «مي ترسم ابن زياد عافيت را نپذيرد.»

نامه دوم ابن زياد رسيد. او در اين نامه دستور داده بود حسين (ع) و اصحابش را از آب محروم كند، همان طور كه عثمان بن عفان از آب محروم شد. اجازه ندهد ايشان يك قطره آب بچشند. به مجرد آن كه نامه ي ابن زياد رسيد، عمر سعد، عمرو بن حجاج زبيدي را با 500 سوار فرستاد تا در كنار آبراه شط بايستند و نگذارند امام حسين (ع) و اصحابش به آب برسند. درست، سه روز قبل از شهادت امام حسين (ع). تميم بن حصين فزاري در مقابل امام حسين (ع) ايستاد و بانگ زد: «اي ياران حسين! آب فرات را مي بينيد كه چون شكم مار برق مي زند؟ به خدا يك قطره از آن را نخواهيد چشيد تا مرگ را جرعه جرعه بنوشيد.»