بازگشت

امام از شهادت خود خبر مي دهد


در كربلا حضرت به جون، غلام ابوذر، فرمود تا شمشيرش را براي جنگ آماده كند. خود در همان حال اين اشعار را مي خواند:

«اي روزگار تف بر تو! چه بسا ياران و طالبان خود را در صبح و شام كشته اي. روزگار، بدل قبول نمي كند. هر زنده اي راه مرا طي خواهد كرد؛ وقت كوچ چقدر نزديك است و كار ما با خداي بزرگ»

خواهرش زينب (س) چون اين اشعار را شنيد، عرض كرد: «برادر! اين سخن كسي است كه به كشته شدن خود يقين دارد.»

- آري خواهرم، چنين است.

- زينب فرياد كشيد: «اي واي! حسين از مرگ خويش خبر مي دهد.»

و زنان همه گريستند. ام كلثوم بانگ برداشت «يا محمد، ياعلي، اي مادر،اي برادر، يا حسين! چه بيچارگي كه بعد از تو خواهيم كشيد، يا اباعبدالله!»

امام حسين (ع) او را دلداري داد. سپس فرمود: «خواهرم، ام كلثوم! تو اي زينب! تو اي فاطمه! تو اي رباب! وقتي من كشته شدم، برايم گريبان چاك مزنيد و صورت خود مخراشيد و سخنان بيهوده مگوييد.».

در روايتي از امام سجاد (ع) آمده است كه امام شعري در شامگاه روز نهم خوانده است؛ مي فرمايد: «شبي كه فردايش پدرم كشته شد، من نشسته


بودم و عمه ام از من پرستاري مي كرد. پدرم به چادر خود رفت. چون در آنجا مشغول تعمير شمشيرش بود. پدرم شعري را دو - سه بار تكرار كرد. من منظور او را فهميدم و دانستم كه بلا نازل شده. بغض گلويم را گرفت ولي خودم را نگاه داشتم و ساكت نشستم. ولي عمه ام زينب كه مانند من آن شعر را شنيده بود، نتوانست خود را نگاه دارد؛ زيرا زنان دلي نازك دارند. از جا پريد. در حالي كه لباسش را روي زمين مي كشيد، به سوي پدرم رفت.

شيون مي كرد و مي گفت: اي واي! كاش مرگ، زندگانيم را نابود كرده بود. امروز مادرم فاطمه، پدرم علي و برادرم حسن از دنيا رفته اند. اي جانشين گذشتگان و پناه بازماندگان! پدرم به او نگريست و فرمود: خواهركم! شيطان بردباري تو را نبرد.

- پدر و مادرم فداي تو! [1] آيا تسليم مرگ شده اي، جانم فدايت؟

دوباره بغض، گلوي حضرت را گرفت و چشمانش پر از اشك شد. فرمود: اگر مرغ سنگخوار را به حال خود رها كنند، مي خوابد.

- آيا خودت را ناچار مي بيني؟ همين بيشتر دلم را مي سوزاند و بر جانم گران تر مي آيد.

اين را گفت و بي هوش بر زمين افتاد. پدرم برخاست؛ آب بر صورتش پاشيد، تا به هوش آمد. آنگاه فرمود: خواهرم! از خدا تسلي بخواه. ساكنان آسمانها همه فنا مي شوند، اهل زمين همه مي ميرند و همه خلايق از بين مي روند. هر چيزي جز ذات پروردگار - كه با قدرت خويش خلق را آفريد و خود تنها دوباره آنها را زنده مي كند - فاني است. جدم بهتر از من بود. پدرم


بهتر از من بود - مادرم بهتر از من بود. برادرم بهتر از من بود. من و هر مسلمان، بايد رسول خدا را الگوي خود كنيم.

خواهرم! تو را قسم مي دهم به قسمم عنايت كني. براي من گريبان چاك مزن؛ صورت خود را مخراش؛ و چون كشته شدم، شيون و زاري بر من بلند مكن.



پاورقي

[1] اين سخنها که از زبان حضرت زينب آورده مي‏شود (مانند «پدرم و مادرم فداي!» يا «پدرم فداي علي مرتضي») چه معني تواند داد؟ آيا -العياذ بالله - حضرت زينب مي‏گويد: علي فداي تو! فاطمه فداي تو؟!.