بازگشت

خطبه امام در نزديكي كربلا و ورود به كربلا


حر همچنان پا به پاي امام پيش مي آمد تا به نينوا رسيدند. آن جا بود كه نامه ي عبيدالله بن زياد به دست حر رسيد. او نوشته بود: «بر حسين سخت بگير و او را در بياباني بدون حصار و بي آب و علف متوقف كن.» حر در اجراي دستور ابن زياد، مانع حركت امام شد و او را وادار كرد در آن جا متوقف شود، بدون آن كه به آب و آبادي دسترسي داشته باشد.

امام فرمود: «آيا تو نبودي كه گفتي ما از اين راه بياييم؟»

- آي، ولي نامه ي عبيدالله رسيده. او مرا به سخت گيري مأمور كرده، و جاسوسي فرستاده كه بر كار من نظارت كند.

- واي بر تو، بگذار در يكي از اين دو روستا (نينوا يا غاضريه) توقف كنم.

- نمي توانم. اين مرد، جاسوس من است.

زهير بن قين پيش آمده، عرض كرد: «يابن رسول الله! به خدا بعد از اين، كار سخت تر خواهد شد. اكنون جنگيدن با اينان آسان تر از جنگ با كساني است كه از اين پس خواهند آمد. به جان خودم، بعد از اين، لشكري خواهد آمد كه ما نتوانيم در مقابلش مقاومت كنيم.»

- من جنگ را شروع نمي كنم.

- پس از اينجا روانه شويم و در كربلا منزل كنيم. كربلا در ساحل فرات


است. در آنجا اگر قصد جنگ داشتند - به ياري خدا - با ايشان مي جنگيم.

اشك از چشمان حسين (ع) جاري شد و گفت: «بار خدايا! از كرب [1] و بلا به تو پناه مي برم.» آنگاه حضرت براي خطبه برخاست. خدا را سپاس و ستايش كرد و فرمود: «خود مي بينيد چه مصيبتي بر ما نازل شده؛ دنيا دگرگون و ناخوشايند، و نيكي ها و فضيلتها روي گردان شده؛ و چون شتر سبكبار از ميان ما رخت بربسته. از زندگي دنيا جز اندكي همانند ته مانده ي ظرف آب باقي نمانده؛ زندگي، سخت ننگين، و چون چراگاهي سنگلاخ، بي ارزش شده. آيا نمي بينيد كسي به حق عمل نمي كند و از باطل روي گردان نيست؟! در چنين شرايطي، مؤمن بايد از اين زندگي دل كنده، مشتاق زيارت پروردگارش باشد؛ كه من در اين محيط ننگين، مرگ را جز سعادت و خوشبختي، و زندگي با ستمكاران را جز رنج و دل آزردگي نمي بينم.»

وقتي سخنان امام به اين جا رسيد، زهير بن قين به پا خاست و گفت: «يابن رسول الله! خدا هدايتت كناد! سخنان تو را شنيديم. اگر دنيا ابدي مي شد و ما جاودانه در آن مي مانديم، باز هم جنگ در ركاب تو را بر آن ترجيح مي داديم.»

و نافع بن هلال جملي از جاي جست و گفت: «هر كس پيمان شكست و بيعت از گردن خويش برداشت، جز به خودش زيان نزده، كه خدا ما را از او بي نياز مي كند. ما را به هر سو خواهي، بي پروا ببر كه راه راست همان است كه تو مي روي؛ سوي مشرق باشد يا مغرب. به خدا ما از قضاي الهي پرهيز نداريم و از ديدار پروردگارمان ناخشنود نيستيم. ما با بصيرت آمده ايم و بر


نيت خود استواريم. با دوستانت دوستي و با دشمنانت دشمني مي كنيم.

پس از او، برير بن خضير برخاسته، عرض كرد: «يابن رسول الله! به خدا، نعمت الهي است كه ما در ركاب تو بجنگيم و اعضايمان در راه تو تكه - تكه شود، تا جد تو در قيامت شفيعمان باشد.

پس از آن، امام سوار شد و به راه افتاد. لشكر دشمن گاهي مزاحم حضرت مي شد و گاهي همراه او حركت مي كرد، تا در روز دوم محرم به كربلا رسيدند. حضرت پرسيد: «اسم اين زمين چيست؟».

گفتند: «كربلا».

عرض كرد: «خدايا! از كرب (اندوه) و بلا به تو پناه مي بريم.» سپس رو به اصحاب كرده، فرمود: «مردم، بندگان دنيايند و دين چيزي است چون آن مكيدني كه روي زبان دارند. تا زماني كه در دهانشان مزه كند (يعني موجب رونق دنيايشان باشد)، نگه مي دارند؛ چون نوبت به آزمايش رسد، دينداران كم مي شوند.

و بعد فرمود: «آيا اينجا كربلاست؟»

- آري يابن رسول الله!

- اينجا محل اندوه و بلاست. همين جا توقف كنيد. اينجا محل اقامت و بارانداز و قتلگاه ماست؛ جايي است كه خون ما مي ريزد.

همه پياده شدند، و حر و اصحابش در طرفي ديگر منزل كردند.

آنگاه حضرت، فرزندان و برادران و اهل بيتش را جمع كرد. مدتي به آنها نگريست و عرض كرد: «بار خدايا! ما عترت پيامبر تو محمديم. ما را از حرم جدمان راندند و آواره ساختند. بني اميه بر ما ستم كردند. خدايا حق ما را بگير و ما را بر قوم ستمگر پيروز فرما.»



پاورقي

[1] کرب در لغت به معني اندوه است (مترجم).