بازگشت

عبدالله بن يقطر


امام حسين (ع) همراه مسلم شخصي را به نام عبدالله بن يقطر به كوفه فرستاده بود. عبدالله برادر رضاعي امام حسين (ع) بود؛ و بعضي گفته اند مادر عبدالله، مربي امام حسين (ع) و عبدالله هم سن او بود و با او تربيت شده بود؛ به همين جهت او را برادر رضاعي امام ناميده اند. و گرنه، در حقيقت، امام حسين (ع) از غير مادر خود شير نخورده است.

مسلم وقتي خيانت مردم كوفه را ديد، عبدالله را فرستاد تا به امام حسين (ع) خبر دهد، ولي حصين بن تميم رئيس شرطه ي ابن زياد، راه را بسته بود و عبور و مرور مسافران را زير نظر داشت [1] او عبدالله را گرفت و نزد ابن زياد فرستاد. ابن زياد به او گفت: «بالاي قصر برو و دروغگو [2] پسر دروغگو را لعنت كن، آنگاه پايين بيا تا درباره ات تصميم بگيرم.» عبدالله بر بام قصر برآمد. وقتي مردم را ديد، عبيدالله بن زياد و پدرش را لعنت كرد و مردم را به ياري امام حسين (ع) خواند. ابن زياد او را از بالاي قصر به زير افكند و او درگذشت [3] امام در منزل زباله بود كه خبر شهادت عبدالله بن


يقطر را دريافت كرد. قبل از آن، در منزل زرود، خبر شهادت مسلم و هاني به او رسيده بود. وقتي خبر شهادت ابن يقطر به او رسيد، نامه اي نوشت تا براي همراهانش بخوانند بخشي از اين نامه به اين شرح است:

بسم الله الرحمن الرحيم

اما بعد، خبر دلخراشي به من رسيد؛ خبر شهادت مسلم بن عقيل و هاني بن عروه و عبدالله بن يقطر. شيعيان ما دست از ياري ما كشيده اند و ما را تنها گذاشته اند. هر كس مي خواهد برگردد، هيچ ايرادي بر او نيست، و كسي را حقي بر او مي تواند برگردد.

مردم، يكي - يكي، از اطراف پراكنده شدند تا همان گروه با بصيرتي كه با نيت صادق از مدينه با حضرت آمده بودند و تعداد كمي از كساني كه در راه به حضرت پيوسته بودند، باقي ماند. حضرت نمي خواست كساني كه بصيرت نافذ و نيت صادقي نداشته، قصد ياري او را ندارند، همراه او باشند، كه همراهي چنين افرادي فايده اي ندارد.

فرزدق شاعر كه از حج برمي گشت، با امام حسين ملاقات كرد. عرض كرد: «يابن رسول الله! چگونه به مردم كوفه اعتماد مي كني، در حالي كه آنان پسر عمويت مسلم و پيروان او را كشتند؟» حضرت گريست و فرمود: «خدا مسلم را رحمت كناد! او به رحمت و رضوان خدا پيوست. او به وظيفه خود عمل، ولي وظيفه ي ما همچنان باقي است.» و چنين خواند:

«اگر دنيا با ارزش باشد، پاداش الهي با ارزش تر است.

و اگر چنين است كه بدنها براي مرگ آفريده شده، مرگ در راه خدا با شمشير برتر است. و اگر روزي ها به اندازه تقسيم شده، حرص كمتر در راه


كسب روزي زيباتر است.

و اگر اموال را جمع مي كنيم تا به جا بگذاريم، چرا انسان براي آن بخل بورزد؟»



پاورقي

[1] کنترل، واژه‏اي فرنگي است...

[2] منظور آن لعين از اين عنوان، امام حسين (ع) است.

[3] در اينجا بعضي از مورخين بين اين داستان و سرگذشت قيس بن مسهر صيداوي که پيش از اين (در مجلس 35) گفتيم اشتباه کرده‏اند. حقيقت آن است که اين دو قصه هر کدام به صورتي که گفته شد، اتفاق افتاده است.