بازگشت

خطبه امام حسين هنگام حركت از مكه


روزي كه امام حسين (ع) قصد حركت از مكه داشت، در بين ياران خود خطبه اي خواند. فرمود:

«سپاس خدا را، آنچه او بخواهد، همان مي شود و هيچ نيرويي جز وابسته به او نيست. درود خدا بر رسولش باد!

مرگ لازمه ي انسان هاست، چنان كه گردن بند زيبنده ي گردن دختران جوان است. سخت آرزومند ديدار گذشتگان خود هستم، چنان كه يعقوب مشتاق ديدار يوسف بود. براي من قتلگاهي تعيين شده و به آن خواهم رسيد. گويا مي بينم گرگان بيابان، بند - بند پيكرم را از هم جدا مي كنند و شكم هاي گرسنه و كيسه هاي خالي خود را پر مي سازند. از روزي كه مقدر شده گريزي نيست. ما اهل بيت به رضاي خدا خشنوديم و بر بلاي او صبر مي كنيم؛ او به ما مزد صابران را به كمال خواهد داد. پاره هاي تن پيغمبر از او جدا نخواهد افتاد، بلكه همه در بهشت با او جمع مي شوند و چشمش به آنها روشن خواهد شد. و خداي، وعده ي خود را عمل خواهد كرد. هر كس خود را آماده ملاقات خدا كرده و مي خواهد خون خود را در راه ما نثار كند، با ما روانه شود كه من - ان شاء الله - صبح حركت خواهم كرد.

حضرت حركت كرد. عبدالله بن جعفر (شوهر حضرت زينب)، پسرانش


عون و محمد را با نامه اي به دنبال حضرت روانه كرد كه در آن نوشته بود: «تو را به خدا، وقتي نامه ي مرا خواندي، برگرد. مي ترسم در اين راه كشته شوي و خاندانت بيچاره شوند. اگر تو كشته شوي، نور خدا در زمين خاموش مي شود. تو نشانه ي راه جويان و امير مؤمناني. در رفتن شتاب مكن. من خودم را به تو مي رسانم.» آنگاه خود به سراغ عمرو بن سعيد رفت سعيد رفت و از او خواست امان نامه اي براي امام حسين بنويسد و به او وعده ي نيكي دهد. عمرو نيز امان نامه اي نوشت و به دست برادرش يحيي بن سعيد داد و همراه عبدالله بن جعفر براي امام فرستاد. آنان خود را به حضرت رساندند و براي بازگرداندن او بسيار تلاش كردند. حضرت فرمود: «رسول خدا در خواب به من دستور داده اين كار را انجام دهم.» گفتند: «مگر چه خوابي ديده اي؟» فرمود: «اين خواب را به كسي نخواهم گفت، تا با پروردگارم ملاقات كنم.» عبدالله نااميد شد و به مكه برگشت؛ ولي به پسرانش دستور داد همراه حضرت باشند و در ركاب او بجنگند. امام سجاد (ع) فرموده است: «با پدرم از مكه خارج شديم. در هر منزلي فرود آمديم و از هر منزلي كوچ كرديم، پدرم، يحيي بن زكريا را ياد مي كرد. روزي فرمود: «از نشانه هاي پستي دنيا در نزد خدا اين است كه سر يحيي بن زكريا به يكي از روسپيان بني اسرائيل هديه شد.».