بازگشت

امام حسين در مكه


امام حسين (ع) در سوم شعبان سال 60 هجري وارد مكه شد و در همان حال، اين آيه را مي خواند: «و چون موسي به مدين رسيد، گفت: اميد است خدا مرا به راه راست هدايت كند.» [1] .

در مكه، عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبير، خدمت حضرت رسيدند و از حضرت خواستند كه از مخالفت دست بردارد. فرمود: «رسول خدا (ص) وظيفه اي به عهده ام گذاشته و من آن را به انجام مي رسانم. ابن عباس در حالي كه از نزد حضرت خارج مي شد، ناله ي «وا حسينا» سر مي داد.

عبدالله بن عمر نيز خدمت آن حضرت رسيد و به او توصيه كرد با آن گمراهان صلح كند و از جنگ و كشت و كشتار بپرهيزد.

فرمود: «اي اباعبدالرحمن! آيا نمي داني كه از نشانه هاي پستي دنيا در نزد خدا آن است كه سر يحيي بن زكريا به يكي از روسپيان بني اسرائيل هديه شد؟ آيا نمي داني كه بني اسرائيل در فاصله ي طلوع فجر تا طلوع آفتاب، هفتاد پيامبر (ص) مي كشتند؟ آنگاه در بازارهاي خود مي نشستند و خريد و فروش مي كردند، چنان كه گويي هيچ اتفاقي نيفتاده، ولي خدا در عذاب آنها شتاب نكرد؛ بلكه آنها را همانند مقتدري كيفر دهنده، گرفتار عقوبت كرد؟


اي اباعبدالرحمن! از خدا پروا كن و دست از ياري من برمدار.»

وقتي امام حسين (ع) از مدينه به سوي مكه حركت كرد و خبر مخالفت او با يزيد در همه جا پيچيد، مردم كوفه در منزل سليمان بن صرد خزاعي جمع شدند. [2] نامه هاي اهل كوفه پي در پي به دست امام حسين (ع) مي رسيد، تا دوازده هزار نامه در نزد او جمع شد. در يكي از نامه ها، در پي دعوت از حضرت، چنين آمده: «مردم در انتظار تو هستند و جز تو را نمي خواهند. بشتاب؛ بشتاب و باز هم بشتاب، بشتاب.»

و در نامه ديگري آمده: «باغها سبز، ميوه ها رسيده، زمين ها خرم و سرسبز، و درختان پر برگ شده. اگر بيايي، لشكري آماده در فرمان تو خواهد بود.» در روايتي آمده كه اهل كوفه نوشتند: «ما با صد هزار شمشير، همراه تو هستيم.» با اين حال، حضرت جوابي نمي داد؛ در نهايت دعوت ايشان را قبول كرد و پسر عمويش مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاد.

مسلم در نامه اي به حضرت خبر داد كه هجده هزار نفر با او بيعت كرده اند، و از او خواست به كوفه بيايد.

طبق روايتي، مسلم نوشت چهل هزار نفر با اين شرط با او بيعت كرده اند كه در جنگ و صلح، مطيع امام حسين (ع) باشند. حضرت، باقيمانده ي ماه شعبان و ماه هاي رمضان، شوال و ذيقعده، و هفت روز از ذيحجه را در مكه ماند و در روز هشتم ذيحجه از مكه خارج شد.

حضرت به اين دليل در آن روز خارج شد كه يزيد، عمرو بن سعيد بن عاص را با لشكري بزرگ، با عنوان اميرالحاج به مكه فرستاد و امور حج را به او سپرده بود. يزيد به او سفارش كرده بود كه مخفيانه امام حسين (ع) را


دستگير كند؛ و در صورتي كه نتوانست، او را از ميان بردارد. [3] علاوه بر اين، سي نفر از شياطين بني اميه را به عنوان حاجي به مكه اعزام كرده و به آنها دستور داده بود كه به هر صورت، در ضمن مراسم حج امام حسين را بكشند. به همين جهت امام تصميم گرفت به عراق برود. و چون نمي توانست حج را تمام كند، حج را به عمره بدل كرده، پس از طواف و سعي، تقصير كرد و از احرام خارج شد. و در روز هشتم ذيحجه كه روز ترويه ناميده مي شود و مردم براي وقوف در عرفات از مكه خارج مي شوند، به طرف عراق حركت كرد. از كشته شدن مسلم، خبر نشد، چون همان روزي كه او از مكه حركت مي كرد، مسلم در كوفه كشته شد.



پاورقي

[1] فلما توجه تلقاء مدين قال عسي ربي آن يهديني سواء السبيل (سوره قصص، آيه 22).

[2] نامه‏ها به حضرت نوشته، او را به کوفه دعوت کردند؛ و قول دادند که ياريش کنند.

[3] ترور هم واژه‏اي فرنگي است؛ و اگر ترکيب «از ميان برداشتن» هم پسنديده نمي‏افتد، از ترکيب «به قتل رساندن» يا «به شهادت رساندن» استفاده شود.