بازگشت

توصيف خداي تعالي


ابن عساكر، در تاريخ دمشق نوشته است:

يكي از سران خوارج به نام نافع بن ازرق به امام حسين (ع) عرض كرد: «خدايي را كه مي پرستي براي من توصيف كن.»

فرمود: «اي نافع! هر كس دينش را بر مبناي قياس بنا كند، دائما در اشتباه خواهد بود؛ راه كج مي رود، گمراه مي شود و سخن ناراست مي گويد. اي پسر ازرق! خدايم را چنان توصيف مي كنم كه خود توصيف كرده است. او با حواس درك نمي شود. با مردم قابل قياس نيست. نزديك است، ولي با مردم متصل نيست. دور است، ولي از مخلوقاتش جدا نيست. يگانه است؛ قابل تبعيض نيست؛ با نشانه شناخته مي شود و با علامت ها توصيف مي شود؛ خدايي جز او نيست و بزرگ و متعالي است.»

ابن ازرق گريست و گفت: «چه كلام زيبايي!»

- شنيده ام مرا و پدر و برادرم را كافر مي داني؟

- يا حسين! به خدا قسم، شما نشانه هاي اسلام و ستارگان احكاميد.

- از تو سؤالي دارم.

- بپرس.

- آنجا كه خدا مي فرمايد: «ديوار از آن دو پسر يتيم بود كه در شهر


زندگي مي كردند [1] .

«به حرمت چه كسي خداوند خضر را مأمور كرد آن ديوار را تعمير كند؟

- به حرمت پدرشان.

- پدر آنها بهتر بود يا رسول خدا؟

- قرآن درباره ي شما گفته است كه نيك استدلال مي كنيد.

- آري، به خدا قسم، اين امت حرمت رسول خدا را نگه نداشت و به پسرانش حسن و حسين (ع) ستم كرد. امام حسن (ع) را جرعه، جرعه جام غصه نوشانيدند و از مقام الهيش محروم نمودند و تسليم دشمنش كردند تا با زهر به شهادت رسيد و نگذاشتند در كنار جدش دفن شود و فرزندش حسين را بي ياور و تنها گذاشتند و ياريش نكردند. با او جنگيدند و با همه فرزندان و خاندانش. حتي كودك شيرخوارش را شهيد كردند. يارانش را كشتند و زنانش، آن پرده نشينان خانه وحي و نبوت را به اسارت بردند.



پاورقي

[1] سوره‏ي کهف، آيه‏ي 82.