بازگشت

چند سخن از امام حسين


امام حسين (ع) در خطبه اي فرمود: «اي مردم! در كسب مكارم اخلاق رقابت، و در بدست آوردن پاداش الهي شتاب كنيد. احسان و بخششي را كه با شتاب و سرعت انجام نداده ايد به حساب مياوريد. [1] با برآوردن حاجات ديگران، مردم را به ستايش خود وا داريد. و با سرگرداندن، ايشان را وادار به نكوهش خود مكنيد. كسي كه مي بيند از نيكيش تشكر نمي شود، بداند كه خدا ضامن جبران نيكي هاست و پاداش او بزرگتر است. بدانيد حاجت خواستن ديگران از شما يكي از نعمت هاي الهي است. از اين نعمت، خسته [2] و ملول نشويد كه تبديل به عذاب شود. بدانيد كه بخشش، موجب ستايش ديگران مي شود و پاداش الهي را در پي دارد. اگر بخشش به صورت انساني متمثل مي شد، حتما انسان زيبايي بود، چنانكه هر بيننده اي از ديدنش لذت مي برد. اگر بخل را به چشم مي ديديد، حتما زشت و بد منظر بود، چنان كه موجب نفرت قلب مي شد و چشم از ديدن آن ابا داشت. اي مردم هر كه سخاوت كند، سروري مي يابد و هر كس بخل بورزد، مستحق


تحقير خواهد شد. سخاوتمندترين مردمان، كسي است كه به آنكس عطا كند كه اميد به او ندارد و باگذشت ترين مردمان، كسي است كه در حال قدرت، درگذرد. و نيكوكارترين مردم، كسي است كه با آن كس ارتباط برقرار كند كه با او قطع رابطه كرده. ريشه با تكيه بر زمين، شاخه برمي كند. هر كس نسبت به برادرش نيكي كند، فردا كه بر او وارد شود، نيكي خود را مي بيند. و هر كس به خاطر خدا به برادرش نيكي كند، خدا در وقت نيازش جبران مي كند و بلاي مهمتري از بلاهاي دنيا را از او مي گرداند. و هر كس اندوه مؤمني را برطرف كند، خدا اندوه دنيا و آخرت را از او دور مي كند. و هر كس نيكي كند، خدا به او نيكي مي كند. و خدا نيكوكاران را دوست دارد.»

در خطبه اي ديگر مي فرمايد: «بردباري زينت است؛ وفا جوانمردي است. جايزه اي كه به انسان مي رسد، نعمت است. خود بزرگ بيني، ادعاي دروغ و بي جاست. عجله، سفاهت؛ و سفاهت، ضعف است. غلو، ورطه اي است كه نجات از آن ممكن نيست. معاشرت با مردم پست، شر است و هم نشيني با فاسقان، موجب تهمت.»

آري، حسين (ع) معدن فصاحت و بلاغت است. او فصاحت را از جدش رسول خدا (ص) كه فصيح ترين عرب بود، و از پدرش؛ اميرالمؤمنين (ع) كه آموزگار فصاحت و خطابه بود، به ارث برده است.

روز عاشورا در مقابل دشمن ايستاد؛ به صفوف دشمن كه چون سيل موج مي زد، نگريست و سخنان بسياري ايراد كرد؛ ولي علي رغم طول سخن، آنچنان بليغ و زيبا سخن گفت كه پيش از آن، از هيچ گوينده اي شنيده نشده بود و بعد از آن، هيچ خطيبي به آن بلاغت سخن نگفته است.

از جمله سخناني كه در آن روز ايراد فرمود، اين است:


«سپاس خدا را كه دنيا را آفريد و آن را سراي گذر قرار داد كه اهل خود را از حالي به حالي مي گرداند. فريب خورده كسي است كه دنيا فريبش دهد و بدبخت كسي كه فريفته ي آن شود. پس فريب دنيا را نخوريد كه هر كس به آن تكيه كند، اميدش را قطع مي كند و هر كس به آن طمع ببندد، مأيوس خواهد شد. مي بينم شما جمع شده ايد تا كاري كنيد كه خشم خدا را برمي انگيزد و موجب مي شود چهره ي بزرگوارش را از شما برگرداند و عذاب خود را بر شما وارد و شما را از رحمت خويش دور كند. پروردگار ما خوب پروردگاري است، ولي شما بد بندگاني هستيد. به طاعت او اقرار كرديد و به رسولش محمد (ص) ايمان آورديد، ولي به جنگ فرزندان او آمده، قصد كشتنشان را داريد. شيطان بر شما مستولي شده و خدا را از يادتان برده است.»

ابن سعد گفت: «واي بر شما! اگر يك روز تمام بايستد، از سخن بازنمي ماند؛ شما هم چيزي بگوييد.» شمر جلو آمده گفت: «اي حسين! چه مي گويي؟ به ما بفهمان تا بفهميم.»

فرمود مي گويم: «از خدا پروا كنيد و مرا نكشيد. كشتن و شكستن حرمت من براي شما حلال نيست؛ من دخترزاده ي پيامبرم. مادربزرگم خديجه، همسر پيامبر است. شايد شنيده ايد كه پيامبرتان فرموده است: «حسن و حسين سرور جوانان بهشتند.»

قيس بن اشعث گفت: «ما نمي دانيم چه مي گويي، به فرمان عموزادگانت گردن بنه. آنان با تو جز آن كه مي خواهي نخواهند كرد.»

فرمود: «نه، به خدا مانند افراد ذليل از شما اطاعت نمي كنم و چون بندگان به خواستتان گردن نمي نهم.»



پاورقي

[1] در زبان فارسي م نشانه‏ي نهي و ن نشانه‏ي نفي بوده است، و چون اين جمله «نهي» است، بهتر است از نشانه ويژه نهي بهره گيريم.

[2] خسته در زبان و ادب فارسي، در اصل به معني مجروح و زخم خورده و ريش برداشته است. بهتر است به جاي آن از واژه‏هاي «مانده» يا «درمانده» بهره برده شود.