بازگشت

سكينه دختر حسين در مسير تاريخ


علي اكبر و علي اصغر (كه عبدالله باشد) و محمد و عبدالله، بنابر آنكه غير از علي اصغر شيرخوار باشد همه شهيد شدند، غير از امام سجاد و جعفر هم كه در زمان پدر فوت كرده بود و محمد هم كه بنا به گفته ي يوسف قزاوغلي و عده اي ديگر شهيد شده و به قول ابن قتيبه وي را در جرگه ي اسيران به شام بردند و ما هر دو قول را مشروحا ذكر نموديم و در صورت اسارت از وي ذكري و نامي نيامده. اما درباره ي علي بن الحسين (ع) سخني فراوان است كه در اين مختصر نمي گنجد. بطور مستقل شرح حال او را نگارش خواهيم نمود.

و اما سكينه نام اصلي وي اميمه يا امينه است. همچنين قمقام آن را از مدايني نقل كرده و گفته است كه نام اصلي او امينه است. [1] .

به روايت آغاني و در المنثور نخستين شوهر سكينه عبدالله بن الحسن (ع) بوده، وليكن پس از شهادت عبدالله در كربلا او باكره بود و عبدالله با وي همبستر نشده بود، لذا مصعب بن زبير از او خواستگاري كرد و هزار هزار درهم (يك ميليون) مهريه ي او قرار داد. از سبط ابن الجوزي نقل شده كه مصعب نخستين همسر سكينه است و از وي دختري آورد و او را به نام مادرش رباب ناميد. سعيده دختر عبدالله بن سالم در وجاهت اين دختر گويد: در بين راه مكه و مدينه با سكينه ملاقات كردم. دخترش را به من ظاهر كرده ديدم با زيور و لؤلؤ او را سنگين كرده. گفت: منظورم اين است كه اين جواهرات را با وجاهت رباب مفتضح كنم. و ديدم دخترش بسيار زيباست خود اين مخدره از خوبرويان عصر خود بود. مي فرمود: وقتي


بر مصعب وارد شدم هر آينه در نزد او در زيور و زيبائي از آتشي كه در شب بسيار سرد برافزون نيكوتر بودم.

بعد از مصعب عبدالملك بن مروان از سكينه خواستگاري نمود، ليكن مورد قبول وي واقع نشد و او هم اصرار نكرد. تا آنكه عبدالله بن عثمان بن عبدالله بن حكيم او را تزويج نمود و از وي پسري آورد كه او را عثمان نام نهاد كه وي را قرير مي گفتند. در كتب انساب براي اين مخدره فرزندي ذكر نشده و معلوم مي شود اين دختر و پسر هر دو بلاعقب وفات كرده اند. [2] .

امام سجاد براي اين مخدره حرمتي قائل بود و در فروش چشمه بجنس نوبت شب شنبه را براي سكينه استثناء نمود؛ زيرا خود اين بانو يك دربار شاهانه و تشكيلات بسيار مجللي داشته و يك شخصيت بسيار عالي را واجد بود كه مستلزم مخارج و مصارف بود.

فرهاد ميرزا در قمقام گويد: حضرت سجاد (ع) به حج يا عمره عزيمت فرمود و در مراجعت وقتي به نزديك مدينه رسيد، سيكنه دختر حسين (ع) سفره اي را كه هزار دينار زر صرف آن شده بود براي حضرت فرستاد. امام فرمود: آن سفره ميان بينوايان و فقرا قسمت شود. [3] .

در مشكاء الادب گويد: هر گاه علي بن الحسين (ع) به حج مشرف مي شد حضرت سكينه پنجاه دينار به آن حضرت تقديم مي كرد.

در خصائص فاطميه گويد: مصعب بن زبير، عايشه دختر طلحه را نكاح كرده بود و هميشه با سكينه كه هووي او بود عداوت داشت و هر سال به حج مي رفته اند و در راه بسيار اطعام و انفاق مي كردند و منادي سكينه پيوسته او را مي خواند:



عايش يا ذات البغال الستين

ان شئت تحجين كذا تحجين



اي عايشه، اي صاحب شصت قاطر! اگر حج به جا مي آوري چنين حجي انجام بده. چون هنگام مسافرت به حج هر عالي و داني و پير و جوان از سفره ي آن مخدره متنعم بود و كسي نبود كه از انفاق او بهره مند نگردد. [4] .

همچنين سيد شبلنجي گويد: سكينه (رض) از حيث جمال و ادبيات و فصاحت در درجه ي كمال بود و خانه ي او هميشه مجمع ادبا و شعرا بود و نظير اين عبارت را در خيرات الحسان


محمد حسن خان اعتماد السلطنه نيز گفته است. [5] .

ابوالفرج اصفهاني در اغاني گويد: سكينه در علم بلاغت و فصاحت سهم بسيار مهمي داشت و در شعرشناسي كه آن را صناعت نقد شعر گويد از اساتيد دهر بود. مشاهير ادبا و بزرگان شعرا اشعار را به حضورش عرضه مي داشتند و در تشخيص ميزان فصاحت و بلاغت و يا نقص و عيب اشعارشان به داوري دختر حسين (ع) اعتمادي كامل و ايماني راسخ داشتند.

فرزدق و جرير و كثير بن غره و نصيب و جميل جهت ارزيابي اشعارشان به دربار دختر حسين (ع) شرفياب شدند. سكينه خاتون دستور داد پرده اي آويختند و آنها در پس پرده قرار گرفتند و آن مخدره كنيزي داشت كه از بانويش علم شعر را خوب ياد گرفته بود و آن كنيز از پرده بيرون مي آمد اشعار آنها را مي خواند و نقص و عيوب هر يكي را بيان مي فرمود و آنها قبول مي كردند تنها اشعار جميل مورد پسند مخدره واقع شد و به او چهار هزار دينار مرحمت فرمود و آن چهار نفر را مأيوس نكرد و به هر يكي يك هزار دينار انعام فرمود. [6] .

يك مرتبه ي ديگر جميل با رفقايش آمد و سه قطعه شعر داشت. همه مورد پسند سكينه قرار گرفت. كنيز بيرون آمد و شيشه ي عطري ممتاز و يك بسته لباس و يك كيسه كه پانصد دينار در آن بود همراه داشت. عطر را به سر جميل ريخت و كيسه ي طلا و بقچه ي لباس را به وي داد و به هر يك از رفقاي او يكصد دينار بخشش فرمود. [7] .

فرزدق در موسم حج از مكه به مدينه آمد وارد خانه ي سكينه دختر حسين (ع) شد. كنيز آن مخدره بيرون آمد و فرزدق را مورد خطاب قرار داد و گفت: امروز بهترين استاد در فن شعر كيست؟ فرزدق خودش را معرفي كرد. كنيز او را تكذيب نمود و گفت: اشعر ناس گوينده ي اين شعر است:



بنفسي من تجنبه عزيز

علي و من زيارته اماما



و من امسي و اصح لا اراه

و يطرقني اذا هجع النام



فرزدق گفت: اگر اجازه فرمائيد من بهتر از اين انشا كنم. بانوي مخدره اجازه نداد و فرزدق بيرون آمد. فردا دوباره شرفياب شد و باز همان سؤال تكرار شد. باز فرزدق همان


جواب را گفت و حضرت سكينه فرمود: دروغ گفتي. بهترين شاعر كسي است كه اين شعر را گفته:



لولا الحياء لها جني استعبار

و لزرت قبرك و الحبيب يزار



كانت اذا هجر الضجيع فراشها

كتم الحديث و عفت الأسرار



لا يلبثوا القرناء ان يتفرقوا

ليل يكر عليهم و نهار



باز فرزدق گفت: اگر اجازه دهيد بهتر از آن را مي گويم: حضرتش اجازه نداد و باز مأيوس شد. روز سوم شرفياب شد و باز سؤال و جواب گذشته تكرار شد. خانم فرمودند: دروغ گفتي: قائل اين شعر اشعر الناس است:



ان العيون الذي في طرفها مرض

قتلتنا ثم لم يحسيين قتلانا



يصرعن ذاللب حتي لا حراك به

و هن اضعف خلق الله اركانا



فرزدق عرض كرد: دختر پيغمبر! من شاعر خاندان اهل بيتم و حقي بر شما دارم بيابانها را پيمودم و به خدمت شما رسيدم. آيا مرا پاداش اين است كه تكذيبم كني؟ من از مدينه بيرون نمي روم مگر جان بسپارم و اگر مردم مرا كفن كردند بفرمائيد در لباس اين كنيز كفن كنند. سكينه خوشش آمد و خنديد و كنيز را با يكدست لباس به او انعام فرمود.

اين بانو مانند پدرش حسين (ع) معدن غيرت و رشادت و شهادت بود. ابن مطير خالد بن عبدالملك بن حارث حاكم مدينه بود روزهاي جمعه در خطبه به علي (ع) ناسزا مي گفت. جسارت هاي او را به سكينه گزارش نمودند. او از آن پي هر جمعه مي آمد در مقابل ابن مطير مي ايستاد و هر گاه او به حضرت امير بد مي گفت آن مخدره با كنيزان به ابن مطير فحش مي دادند و حاكم نمي توانست به شخص سكينه عكس العملي نشان دهد، ولي دستور مي داد كنيزان او را آزار مي دادند. [8] .

دختر عثمان در يك مجلس گفت:من دختر شهيدم! سكينه خاتون در مجلس حاضر بود؛ چيزي نفرمود تا مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله! خانم رو به دختر عثمان كرد و گفت: اين جد من است يا جد تو؟ دختر عثمان گفت: من ديگر به شما فخر نخواهم كرد. [9] .

وقتي مشايخ و اشراف كوفه به حضورش شرفياب شدند با صراحت بيان فرمود: خدايم آگاه است كه شما را دشمن مي دارم، جدم علي را كشتيد و پدرم حسين و برادرم علي و شوهرم


مصعب را كشتيد، حال با چه عذري آمديد؟ در نوجواني يتيمم گذاشتيد و درجواني بيوه ام كرديد. [10] .

محدث خياباني از سفيان ثوري نقل كرده: سكينه را ديدم كه به رمي جمره مشغول است. سنگ هفتمي از دستش افتاد و آن خاتون بزرگوار از برداشتن سنگ ديگر كه يك نوع عار و خفت بود منصرف شد و انگشتر خود را به جاي جمره ي هفتم انداخت! [11] .

اين مخدره در روز پنجشنبه پنجم ربيع الاول سال 117 دنيا را وداع نمود و در مدينه مدفون گرديد. فرماندار مدينه به جنازه ي آن حضرت كم حرمتي نمود و به گفته اغاني و ناسخ حاكم خالد بن عبدالملك بود و به قول سبط ابن جوزي خالد بن عبدالله بن حرب بود. وقتي كه حاكم از رحلت سكينه با خبر شد سفارش نمود جنازه را نگهداريد خود بر آن نماز خواهم خواند. مردم تا ظهر منتظر نشستند خبري نشد سپس عصر و بعد مغرب بر مردم چيره شد. در اينجا اغاني گفته كه امام سجاد (ع) فرمود عطريات در اطراف جنازي مخدره بگذارند و عبدالله بن حسين بن حسن (ع) و به قولي محمد بن عبدالله بن عمر بن عثمان ملقب به ديباج، چهار صد دينار در سرخ به عود و عطريات دادند مردم گروه گروه به جنازه ي آن حضرت نماز خواندند و رفتند. وقتي كه نماز صبح روز بعد خوانده شد، حاكم مدينه كس فرستاد كه اكنون شما خود مراسم نماز را انجام دهيد. سپس شيبة بن نطاح به وظايف نماز اقدام ورزيد. [12] .

نگارنده گويد: اين ادعا از مؤلف اغاني يعني ابوالفرج اصفهاني بعيد است كه: علي بن الحسين (ع) دستور داد عطريات آوردند، زيرا امام سجاد در سال 96 هجري وفات كرده و در حقيقت 23 سال قبل از سكينه رحلت نموه به احتمال قريب به يقين نام امام صادق (ع) با امام سجاد (ع) اشتباه شده.

شگفت آور از اين گفتار، سخن شيخ ذبيح الله محلاتي است كه اصلا به اين اشتباه توجهي نكرده و گويد: منافات ندارد كه هم نفس ذكيه و هم يحيي بن حسن و هم امام زين العابدين هر سه اين خدمت را كرده باشند. [13] .



پاورقي

[1] قمقام ص 657.

[2] خلاصه از ج 3 رياحين الشريعه صفحه 258-59.

[3] قمقام طبع جديد صفحه 658.

[4] خصائص فاطميه.

[5] رياحين الشريعه ج 3 صفحه 258.

[6] در المنثور، زينب فواز مصري از ص 245 الي 246.

[7] رياحين الشريعه ج 3 ص 265.

[8] رياحين الشريعه ج 3 ص 268.

[9] آغاني ابوالفرج.

[10] قمقام ص 665 طبع جديد.

[11] وقايع الايام محرم ص 374.

[12] آغاني ج 14 ص 392.

[13] رياحين الشريعه جلد 3 صفحه 281.