بازگشت

امام دزدها را معرفي مي كند


از امام صادق (ع) نقل شده كه جدم حسين (ع) هر وقت غلامان خود را به كاري مي گمارد مي فرمود فلان روز را بيرون نرويد و فلان روز پي كار برويد و اگر مخالفت كنيد گرفتار راهزن ها مي شويد.

يك مرتبه مخالفت كردند و از شهر بيرون رفتند. راهزنها آنان را كشتند و هر چه كالا داشتند بردند. حادثه را به حسين (ع) گزارش دادند. امام فرمود: نصيحت مرا قبول نكردند و گرفتار بلا شدند.

امام همان لحظه برخاست به منزل والي مدينه رفت. والي گفت: شنيدم غلامان تو را كشته اند خدا به شما اجر دهد. امام فرمود: من دزدها را به تو معرفي مي كنم تا بازوي تو با دستگيري آنها قوت بگيرد. حاكم گفت: اي سبط پيغمبر! تو آنها را مي شناسي؟

امام فرمود: بلي. اين مرد حاضر كه ايستاده يكي از آنهاست. همان مرد گفت: از كجا اين تهمت را به من مي زني؟ امام فرمود: اگر دليل برهان بياورم قبول مي كني؟ گفت: هرگز انكار نمي كنم.

امام فرمود: در حالي كه فلاني و فلاني همراه تو بودند (اسم همه را كه چهار نفر از موالي مدينه و بقيه از سپاهيان مدينه بودند، گفت) بيرون رفتيد!

والي گفت، قسم به قبر رسول و منبر او اگر گواهي ندهي گوشت تو را با تازيانه مي سوزانم. آن مرد گفت: به خدا قسم حسين بن علي (ع) دروغ نگفته، گويا با ما بوده است. والي همه را جمع كرد و همه اعتراف نمودند. سپس گردنشان را زدند. [1] .

سيد مرتضي رحمة الله عليه در عيون معجزات، از عطاء بن صائب روايت كره كه عطاء گويد كه برادرم مي گفت: روز عاشورا در كربلا بودم، مردي از طايفه ي تيم به نام عبدالله بن جويره پيش آمد و رو به روي امام ايستاد و گفت: يا حسين! امام فرمود: چه مي گوئي؟ گفت: به تو مژده ي دوزخ مي دهم.

امام فرمود: اين حرف شما محال است من بر پروردگار غفور وارد خواهم شد و بسوي شفاعت كننده مقبول القول مي روم و من برگزيده ي پسر برگزيده هستم. تو كه هستي؟ گفت من عبدالله بن جويره هستم.


امام دستهاي خود را به سوي آسمان برداشت، بطوري كه زير بغل هاي حضرت نمايان شد و ما ديديم. سپس گفت: خدايا! او را بسوي آتش روان ساز. آن ملعون به خشم آمد و بر حسين (ع) حمله كرد. اسب او در جويبارها مضطرب شد و او را به زمين زد. پايش در ركاب ماند و سرش به زمين خورد و اسب فرار كرد سر او را به هر سنگ و كلوخي و درختي مي زد تا آنكه يك پاي او كه ساقش شكسته بود و هم قدمش و هم رانش خورد شده بود قطع گرديد، يك طرف ديگرش معلق در ركاب ماند. سپس مرد راه دوزخ را پيش گرفت. لعنت خدا بر او باد. [2] .


پاورقي

[1] بحار ج 44 ص 481.

[2] بحار ج 44 ص 187.