بازگشت

اصبغ بن نباته با حسين از كوفه تا قبا در يك لحظه


اصبغ بن نباته گويد: از سالار شهيدان پرسيدم و گفتم: آقاي من! از شما چيزي سئوال خواهم كرد كه به وقوع آن يقين دارم و آن از اسرار خداوند است و شما هم مخزن آن اسرار هستيد. فرمود: اصبغ حتما مقصود تو گفت و گوي پيغمبر است با «ابي دون» [1] در روز مسجد


قبا؟ گفتم: منظورم همان بود. فرمود: برخيز برخواستم در حالي كه من و او در آن روز در كوفه بوديم. ناگهان خودم را در مسجد قبا ديدم در حالي كه چشم بر هم نزده بودم. در چهره ي امام تبسمي پديدار شد و آنگاه به من نگاه كرد.

سپس فرمود: اصبغ فقط باد در اختيار سليمان بن داود گذاشته شده بود و من بشتر از آن در اختيار دارم. گفتم: راست فرموديد اي پسر پيغمبر! سپس فرمود:ما آنهائيم كه علوم قرآن و بيان آن پيش ماست و نيست در پيش احدي از آفريدگان آنچه نزد ماست، زيرا ما اهل سر الله هستيم. سپس تبسم فرمود و گفت: ما آل الله و وارث پيغمبر او هستيم. گفتم: خدا را به جهت اين نعمت شكر مي كنم.

سپس به من فرمود: وارد شو! و من وارد شدم. ناگهان رسول خدا را ديدم كه با عباي خود در محراب نشسته است. باز نگاه كردم و علي بن ابي طالب (ع) را ديدم كه ريش خليفه ي اول را گرفته. پيغمبر (ص) را نگاه كردم ديدم انگشتهاي خود را به دندان مي گزيد و به ابي بكر مي گفت: تو و يارانت چقدر بد بازمانده شديد! لعنت خدا و لعنت من بر تو باد! [2] .


پاورقي

[1] منظور از ابي دون ابي بکر است و به جهت تقيه با اين عبارت گفته است (دون يعني خسيس).

[2] جلاء العيون، سيد عبدالله شبر ج 2 ص 40.