بازگشت

كرامات حضرت حسين


صالح بن ميثم اسدي [1] گويد: با عباية بن ربعي [2] كه صورتش از كثرت سجده سوخته بود وارد شديم. عبايه به وي گفت: اي حبابه! اين برادرزاده ي شما است! حبابه گفت: كدام برادرزاده؟ عبايه گفت: صالح بن ميثم است. وقتي شنيد فرمود: حقا برادزاده ي من است. سپس گفت: برادرزاده! براي تو قصه اي بگويم كه از حسين (ع) ديده ام؟ گفتم: منت بگذار.

حبابه گفت: به زيارت حسين (ع) شرفياب مي شدم و در چشم هاي من يك ماده سفيد پيدا شد و بسيار ناراحتم كرد. در نتيجه چند روز در خانه محبوس ماندم. حسين (ع) از من احوال پرسيده بود و از ناراحتي چشمهايم باخبر شده بود.

روزي در همين مسجد خود نشسته بودم كه ناگهان ديدم حسين عزيز (ع) با جمعي از دوستان وارد شدند. با همان گفتار شيرينش به من گفت: حبابه چه شده است كه به منزل ما نمي آئي؟ گفتم: اي پسر عزيز پيغمبر! اين حادثه چشم مرا بيچاره كرده. گويد: معجرم را كنار زدم. از آب دهانش به چشمهايم ماليد و فرمود: حبابه خدا را شكر كن كه اين مرض را خداوند از تو زايل كرد. گويد به سجده افتادم و پس از سجده ي شكر امام فرمود: به آينه نگاه كن. همين


كه نگاه كردم چيزي از آن سفيدي نديدم و حمد ثناي خدا را به جا آوردم. [3] .

و او همان بانوئي بود كه كشي در رجالش آورده كه وي گويد: به محضر حسين (ع) شرفياب شدم. پس از مراسم سلام و تحيت مرا به پهلوي خود طلبيد و تفقدم نمود و از علت دير آمدنم پرسيد: در پاسخ عرض نمودم: مريضم. فرمود: چه مرضي داري؟ من پوشيه ي خود را كنار زدم و برصي را كه عارضم شده بود آشكار نمودم. در آن حال امام دست به جاي مرض گذاشت و دعائي خواند. همين كه دستش را برداشت اثري از برصم باقي نمانده بود.

سپس فرمود: حبابه! خداوند ما را و شيعيان ما را ارجمند داشته و از غير شيعيان بيزار است. [4] .

حسين (ع) سالار شهيدان مانند حبابه ي والبيه براي ام سليم نيز سنگ ريزها را مهر كرد.


پاورقي

[1] صالح بن ميثم اسدي کوفي از اصحاب امام باقر (ع) است. او همان است که امام درباره‏ي او گفته: من تو را و پدرت را دوست دارم (اني احبک و احب اباک) و از تابعين امام صادق (ع) است. بنا به نقل جامع الرواة اردبيلي در باب حدود زنا در تهذيب از وي روايت شده.

[2] عباية بن ربعي از اصحاب امام حسن (ع) و در باب ارواح مؤمنين روايتي از ذريح آورده. (جامع الرواة).

[3] بحار ج 44 ص 180.

[4] بحار ج 44 ص 187.