بازگشت

فداكاري است نه تلاش مذبوحانه


با آنكه مي دانيم حسين (ع) نسبت به مرگ خود آگاهي قاطع داشت مخصوصا پس از تفرقه لشكر و از دست دادن ياران خود، چرا اين همه تلاش مردانه و شجاعانه مي كرد و از پا نمي نشست! جوابش واضح است، زيرا حسين شجاع و حسين آگاه، هرگونه سستي و وقفه از كار را براي كشته شدن دور از مردانگي و جهاد در راه عقيده مي دانست و در نظر وي فرصت دادن به دشمن خودكشي محسوب مي شود نه تلاش در راه دين.

و يك مرد دلير باايمان، هرگز خودكشي را، كه مفهومي جز ضعف نفس ناشي از ترس و تنبلي و زبوني و نا اميدي مطلق ندارد، انتخاب نمي كند. و به شهادت تاريخ حسين (ع) مرد ترس نبود و كسي نبود كه از پذيرش يك تكليف سخت و دشوار دچار تزلزل و يا دستخوش نا اميدي گردد. او با آنكه همه ي ياران را از دست داده بود اما با اين وجود جمال روشن و چهره اي باز داشت و آثار انكسار در وجود مباركش كم ديده مي شد. و اين قوت قلب حاكي از قدرت ايمان است و ادراك اين حقيقت براي كساني امكان دارد كه هدف زندگي را در


ماديات و هوسراني نمي دانند و تصديق خواهيد فرمود كه شماره ي اين افراد هم انگشت شمار است.

زيرا كساني كه در اين وادي قدم برنداشته اند و در راه دين و عقيده از جان نگذشته و از جام عشق راه حق و دين لبي تر نكرده اند نمي توانند تصور كنند كه انسان هاي آزاده و به خدا پيوسته، در حفظ عقيده ي خود از جان و همه ي هستي خويش مي گذرند.

اين متفكر آلماني «توماس مان» درباره ي خلوص نيت و قداست هدف حسين (ع) مي گويد: او جز احياء دين و فداكاري در راه عقيده ديگر چيزي در مخيله اش نبود، در اعماق دل او بجز دين ضميمه اي وجود نداشت. حسين (ع) نمي خواست با كشتن او، از او نامي زنده بماند ولو بصورت گريه و عزاداري و در طول دهر نام او ذكر شود، و نه فاميل او به مقامي برسد و نه دشمنان او با كشته شدن او محو شده و سلطنتشان سقوط كند ولو اينها بصورت ثمرات و آثار و نتايج دنباله رو قيام بود نه هدف وانگيزه بلكه هدف تنها احياء دين و سنت متروكه بود.

بطوري كه افراد رياكار در اعمال خود هدفي جز ماديات و اشتهار خود، ولو پس از مرگ، ندارند و ما خيال مي كنيم كه فداكاري در راه يك هدف والا جهت بقاي نام انسان از نوزادهاي عصر جديد است، در صورتي كه اين تخيل در بشر با تاريخ حدوث بشر هماره است، ششصد سال قبل از ميلاد مسيح تعداد اين افراد رياكار به جائي رسيد كه سبب شد يك مكتب فلسفي متضاد در مقابل آن شكل گيرد كه معتقد بودند كارهاي انسان بايد صرفا همراه با معنويت باشد و شخصيت بهيچ وجه مورد توجه نباشد، چه در حيات چه در ممات. اين مكتب را يوناني ها «كونيك»، انگليسي ها و فرانسوي ها «سينيك» مي نامند و شرقي ها پيروان اين مكتب را «ملامتي» مي خوانند. از دوستان حافظ شيرازي نقل شده كه حافظ پيرو اين مكتب بوده و بهمين جهت در زمان حيات خود اشعارش را جمع آوري نكرد و باز هم به همين عنوان اشعار ديگران وارد ديوان حافظ شد. شعار پيروان اين مكتب اين است كه از آدمي نه نامي باقي بماند و نه نشاني و به همين جهت كليم شاعر معروف كاشاني به نام ابوطالب متوفاي 1067 اين اشعار را سروده:



در كيش ما تجرد عنقا تمام نيست

در فكر نام بود اگر او از نشان گذشت



بدنامي حيات دو روزي نبود بيش

گويم كليم با تو كه آن هم چسان گذشت