بازگشت

مقايسه جهاد امام حسين با فداكاري حضرت مسيح


«توماس مان» متفكر آلماني معتقد است كه طرفداري از عقيده و وفاداري به هر ارزش و عقيده اي توام با لجاجت انجام مي گيرد وليكن درباره ي حسين شهيد (ع) مي گويد: اين خاصيت كلي در حسين بن علي (ع) با در نظر گرفتن سن پنجاه و هفت سالگي و وجود زن و فرزند او و مخصوصا با در نظر گرفتن عقل كامل و افكار عميق او كه با لجاجت به نتيجه ي مثبت نمي توان رسيد امكان نداشت و نمي توان تصور كرد، زيرا تصميم حسين (ع) براي آنكه بطور مطلق فداكاري كند از روي مطالعه ي دقيق و تفكر عميق بوده است.

سپس اضافه كرده كه اگر مقايسه شود بين فداكاري مسيح و حسين (ع) حتما فداكاري حسين پرمغز و باارزش جلوه خواهد نمود.

زيرا روزي كه براي فدا شدن مسيح آماده گرديد زن و فرزند نداشت و در فكر آنان نبود كه بعد از او به چه سرنوشتي دچار خواهند شد.

امام حسين (ع) زن و فرزند داشت و بعضي از آنان خردسال بودند و احتياج به سرپرستي داشتند و هر كس پدر است مي داند كه براي يك پدر فدا كردن خويش بسيار سهل و آسان تر از اين است كه فرزندان خردسال خود را نيز فدا مي نمايد چون آنها بعد از مرگ او از عواطف پدر محروم مي شوند و سرنوشت زندگي آنها بكلي تغيير مي كند.

و اين يك سنت فطري است كه هر پدري كه داراي فرزند است مي كوشد بضاعتي براي كودكان تحصيل كند تا بعد از مرگ او اطفال بي پناهش دستخوش مشكلات زندگي و امواج كشنده حوادث ناملايم و پيش آمدهاي تلخ روزگار نشوند و از پا درنيايند.

امام حسين (ع) در جهاد خود دائره ي فداكاري را در يك ميدان وسيع عاشقانه قرار داد كه


اطفال خردسال و زنان بي پناه را وارد حلقه ي فداكاري نمود. تا آن تاريخ نام محمد بن ابي بكر نقل مجالس و در سر زبانها بود و حادثه ي حسين آن را كنار زد و به بوته ي فراموشي سپرد بطوري كه از پدرش علي نقل شده كه خطاب به حسين مي كرد و مي گفت: در برابر مصيبت تو تمامي مصائب و حوادث روزگار كوچك و حقير خواهد شد. [1] .


به هر حال محمد بن ابي بكر در روزهاي آخر كه در محاصره بود امكان سازش نداشت در صورتي كه حسين بن علي (ع) تا آخرين ساعت قبل از حمله عمومي سپاه ابن سعد مي توانست سازش كند و كافي بود يك كلمه بگويد با يزيد بيعت مي كنم، و از آن مخمصه نجات يابد، وليكن نگفت.


پاورقي

[1] کشته شدن محمد بن ابي بکر با تمام خويشاوندانش در مصر به دست سردار معاويه، در حالي که همه تشنه بودند، از حوادث حيرت انگيز است و تفصيل آن در اين مجموعه گنجايش ندارد، لذا بطور اجمال آن را در اينجا مي آوريم. بنا به نقل ابن ابي الحديد وقتي معاويه از اغفال کردن محمد بن ابي بکر مأيوس شد، در سال 38 هجري عمرو عاص را با لشکري بسوي مصر گسيل داشت.

محمد بن ابي بکر کنانة بن بشر را با دو هزار سپاه به مبارزه‏ي عمروعاص فرستاد. کنانه مردانه با لشکر شام مي‏جنگيد. عمروعاص نيز فوج‏ها را پشت سر هم به جنگ کنانه مي‏فرستاد، ولي همه با حمله‏ي شديد کنانه روبه رو مي‏شدند و ناچار پا به فرار مي گذاشتند.

عمرو عاص که چنين ديد معاوية بن حديج را که در نزديکي مصر سکونت داشت به کمک خود طلبيد. او با لشکري انبوه از قبيله‏ي خود به کمک عمرو آمد.

کنانه با معاويه به مبارزه پرداخت و آتش جنگ اوج گرفت از بد حادثه کنانه شربت شهادت نوشيد و با کشته شدن او سپاه مصر نيز متواري شدند.

معاويه به مرکز سپاه مصر که محمد بن ابي بکر در آنجا بود حمله کرد. لشکريان محمد متفرق شدند و او هم اسلحه اي همراه نداشت. ناچار از راهي ناآشنا به خرابه اي رسيد و در آنجا پنهان شد. معاويه در همان خرابه به او دست يافت و هر چه از طرف برادرش عبدالرحمن، که در سپاه عمروعاص بود، وساطت نمودند مورد قبول نگرديد.

ولي آنچه جاي شگفت است و در اسلام اولين شقاوت به حساب مي‏آمد، اين است که محمد پيش از کشته شدن آب خواست تا بنوشد، ولي سردار معاويه قبول نکرد و گفت تو را تشنه مي‏کشم تا خدا تو را از حميم و غسلين جهنم بچشاند.

محمد با شهامت و بدون اضطراب گفت: اي پسر زن يهوديه! به اختيار تو و عثمان نيست خداي حکيم خودش خوب مي‏داند که با بندگانش چگونه رفتار کند، تو و امثال تو از حميم دوزخ سيراب خواهيد شد. اي دشمن خدا! اگر شمشير در دستم بود شما مرد آن نبوديد که مرا به اين آساني دستگير کنيد.

سردار معاويه گفت: تو را مي‏کشم و بدنت را در شکم الاغ مرده نهاده سپس آتش مي زنم.

محمد گفت: دوستان خدا مصائبي سخت تر از اين را نيز ديده‏اند و در راه خدا تحمل کرده اند، اميدوارم که خداوند اين آتشي را که مرا از آن مي‏ترساني مانند آتش نمرود براي من سلامت گرداند، چنانکه براي ابراهيم خليل قرار داد، و تو و پيشوايت معاويه و عمرو عاص را در آتش دوزخ بسوزاند. سپس اين آيه را خواند «کلما خبت زدناهم سعيرا» (الاسراء آيه 97) يعني: هر گاه خاموش گردد سوزندگيش را زياد مي‏کنيم. آنگاه سخنان ديگري درباره‏ي عثمان به ميان آمد و محمد گفت: او با مردم با ظلم و ستم رفتار مي‏کرد و حکم قرآن را به کنار مي‏زد. قرآن مي‏گويد: «و من لم يحکم بما انزل الله فأولئک هم الکافرون» هر که به قانون خدا قضاوت نکند کافر است و مردم از او خواستند که از خلافت برکنار شود قبول نکرد، پس ريختند و او را کشتند.

معاويه از گفتار او بسيار خشمگين شد و او را با شمشير گردن زد و سپس در شکم خر مرده اي نهاد و آن را آتش زد.

محمد بن ابي بکر در ماه صفر سال 38 به شهادت رسيد و علي (ع) در شهادت او بقدري متاثر بود و بي تابي مي‏کرد که مورد اعتراض واقع شد و شرح مصيبت او را براي تمامي استانداران خود نوشت و در خطبه‏هاي خود مکرر از او ياد مي‏کرد.

ابن عباس با اين که نامه‏ي تسليت، مانند سايرين فرستاده بود. چون احساس کرد که علي بيش از حد متاثر است از بصره به کوفه آمد و حضورا به علي (ع) تسليت گفت.

علي (ع) درباره‏ي او و محمد بن ابي خذيفه و محمد بن جعفر طيار مي‏فرمود: ان المحامدة تأبي ان يعصي الله عزو جل. يعني: اين سه محمد مانع‏اند از اين که در روي زمين معصيت خدا شود. شرح ابن ابي الحديد ج 2 ص 49. شرح ابن ابي الحديد ج 2 ص 52-51. قاموس الرجال ج 7 ص 496.