بازگشت

تبليغات بني اميه عليه حسين و تأثير واقعه ي عاشورا


درباريان بني اميه تمام سعي و كوشش خود را به كار بستند، تا حادثي عاشوراي حسين (ع) را به نفع خود و ديگران به زيان حسين (ع) خلاصه كنند و كوشيدند تا رنگ شورش وانقلاب سياه دهند و معنويت اعمال امام حسين (ع) را از بين ببرند. ابن زياد در ابتدا قتل امام را به عنوان مژده اي مسرت بخش انتشار مي داد و آن را به حكام گزارش مي داد. بطوري كه سعيد بن اشدق حاكم حجاز،ضمن سخنراني در مسجد مدينه و در كنار مرقد پيغمبر (ص) چنين گفت: من ميل نداشتم اينطور پيش آمدي واقع شود و مايل بودم مثل هميشه كه حسين (ع) خطائي مي كرد و ما از وي چشم پوشي مي كرديم اين بار هم از خطاي او بگذريم. وليكن كيف نصنع بمن سل سيفه يريد قتلنا الا ان ندفعه عن انفسنا. [1] يعني: با كسي كه شمشير كشيده و مي خواهد ما را بكشد چه كنيم؟ چاره اي نيست و بايد او را از خود دفع كنيم و بكشيم.

تمام تبليغات ضد حسيني (ع) در اين نقطه متمركز مي شد. آنان قيام آن حضرت را به عنوان يك حمله تهاجمي كه موجب سلب امنيت و بر هم زدن اتحاد اسلامي بود معرفي مي كردند تا بدين وسيله كشتار وحشيانه ي كربلا را به دست عمال حكومت تحميلي يزيد توجيه كنند و يزيد را در اين واقعه ي هولناك كاملا محق جلوه دهند.

از اين رهگذر تا حدي نتيجه گرفتند و افكار توده ي مردم را مسموم كرده بودند. بطوري كه وقتي كاروان اسيران را نزديك مسجد جامع دمشق نگاهداشته بودند پيرمردي به كاروان نزديك شد و در حالي كه از پيروزي يزيد چهره اي شاد داشت متوجه اهل بيت شد و گفت:


خدا را شكر مي كنم كه مردان شما را كشت و كشور اسلامي را از فتنه اي كه شما بر ضد امنيت عمومي ايجاد كرده بوديد راحت ساخت!

امام سجاد (ع) دريافت كه اين مرد فريب خورده است،لذا به وي فرمود: من به سخنان تو گوش دادم و تو هم تا آخر به سخنان من گوش كن. مرد شامي قبول كرد. امام فرمود: قرآن خوانده اي؟ گفت: خوانده ام.

امام فرمود: آيه ي «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي» را خوانده اي؟ گفت: بلي.

امام فرمود: به خدا ما همان «ذي القربي» هستيم.

سپس فرمود: آنها در سوره ي بني اسرائيل حقي را كه از بين مسلمانان فقط به ما اختصاص داشته باشد يافته اي؟ شامي گفت:نه.

امام فرمود: آيا اين آيه را نخوانده اي «و آت ذالقربي حقه»؟

شامي گفت: خوانده ام.

امام فرمود: به خدا ما همان «ذي القربي» هستيم كه خداوند امر به احترام آنان كرده. شامي گفت: شما آنها هستيد؟!

امام فرمود: بلي ما همانيم. سپس فرمود: آيا اين آيه را خوانده ايد «و اعلموا انما غنمتم من شي ء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي» شامي گفت: بلي. امام فرمود: ما همان «ذي القربي»ايم.

امام سپس فرمود: آيا آيه ي تطهير (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت) را خوانده اي؟ مرد گفت: آري. امام فرمود: ما خاندان پيغمبريم كه اين آيات در حق آنان نازل شده.

مرد شامي چنان منقلب شد كه بي اختيار به گريه در آمد و روي به آسمان كرد و گفت: خدياا! من از عداوت آل محمد (ص) توبه مي كنم و از دشمنان آنان بيزارم [2] .

همچنين بنابه نقل لهوف (ص 158) با اينكه اين مرد در نفرين خود از كسي اسم نبرد ليكن ايادي حكومت يزيد فورا او را دستگير نمودند و بدون محاكمه وي را اعدام كردند.

صاحب تجارب السلف اين صحنه را بگونه اي ديگر نوشته، كه البته ممكن است هر دو واقع شده باشد. او مي گويد: اسراي اهل بيت را كه در شهر دمشق مي گردانيدند پيرمردي در


مقابل امام زين العابدين (ع) ايستاد و بد گفت و آن حضرت و اهلبيت را شماتت نمود. امام (ع) فرمود: قرآن خوانده اي؟ گفت: آري.

سپس امام فرمود: اين آيه را خوانده اي كه: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي»؟ پيرمرد گفت: خوانده ام. امام فرمود: ما همان «ذي القربي» هستيم و نام و نسب خود را شرح داد. پيرمرد امام را سوگند داد كه آيا راست مي گوئي؟ علي بن الحسين (ع) علي توئي؟ امام فرمود: بلي.

پيرمرد گفت: به خدا من هرگز نشنيده بودم كه پيغمبر (ص) جز با يزيد و خاندان و ذريه ي او با كسي خويشاوندي داشته باشد! و آنگاه به شدت گريست و از امام (ع) عذر خواست.

گويند: از مشايخ دمشق هفتاد نفر به طلاق و عتاق و حج سوگند خوردند كه ما پيغمبر را بغير از يزيد فاميل و خويشي ندانسته ايم و همه از زين العابدين (ع) عذر خواستند و امام از آنان درگذشت. [3] .

مولف البدء و التاريخ مي نويسد: درجامع واسط يكي از پيغمبر (ص) حديث مي گفت كه: روز قيامت خدا معاويه را نزد خودش آورد و چون عروس به مردم بنماياند. مقدسي از وي پرسيده بود معاويه اين فضيلت را از كجا يافت؟ گفت از آنجا كه با علي (ع) جنگ كرد. و چون آن مرد اعتراض كرد بانگ زد بگيريد كه اين رافضي است و او بزحمت از آن ميان جان سالم بدر برد. [4] .

همچنين مقدسي در قرن چهارم در اصفهان يكي را كه به زهد و عبادت شهرتي داشت ديده بود كه مي گفت معاويه پيغمبر مرسل است و چون اين معني را انكار كرد كار بجاي باريك كشيد و اگر قافله بموقع حركت نمي كرد و جان وي در خطر بود. [5] .


پاورقي

[1] بحارالانوار جلد 10 طبع قديم ص 222.

[2] احتجاج طبرسي ج 2 ص 33 و امالي صدوق ص 100 و مقتل خوارزمي ج 2 ص 62.

[3] تجارب السلف ص 69 طبع تهران.

[4] مقدمه نهج الفصاحه ص 103.

[5] مقدمه نهج الفصاحه ص 102.