بازگشت

وحشت يزيد از حادثه ي كربلا و انكار وي


رسوائي بجائي رسيد كه يزيد در مجلس رسمي، بلكه در مجالس عديده علنا از كشتن حسين (ع) اظهار بي اطلاعي نمود و فضاحت را به گردن ابن زياد مي انداخت و صراحتا به دختر علي (ع) زينب عليهاالسلام چنين گفت: خدا لعنت كند پسر مرجان را، من راضي نبودم به كشتن حسين (ع) و او عجله كرد.

عليا مخدره جواب كوبنده اي داد و فرمود: «ما قتل الحسين الا انت و لولاك لكان ابن


مرجان اقل و اذل». تا آنجا كه يزيد گفت: «ذرية بعضها من بعض و بقي خجلان». [1] يعني: حسين (ع) را فقط تو كشتي و اگر فرمان تو نبود پسر مرجانه پست تر و رذل تر از آن بود كه به چنين امري جرئت كند. يزيد ناچارا اعتراف نمود و آيه ي «ذرية بعضها من بعض» را خواند، و سر به گريبان شرمندگي فرو برد. در اين هنگام زينب با قلبي حزين و چشمي اشكين اين اشعار را خواند:



صرف الزمان و ريب الدهر ابكانا

و نقص العيش منا حين ابلانا



كنا بارغد عيش في منازلنا

مع النبي رسول الله مولانا



جريل يخدمنا بالوحي يونسنا

و الله يعصمنا و الخلق يرعانا [2] .



1- پيش آمد روزگار و حوادث دهر، ما را گريانيد و عيش زندگي ما را بريد و ناقص كرد هنگامي كه ما را مبتلا نمود.

2- ما در بهترين زندگي بوديم و در خانه هاي خود در دوران حيات رسول خدا (ص) كه آقاي ما بود.

3- جبرئيل خدمتكار ما بود و با وحي آسماني ما را سرگرم مي كرد و خدا ما را از بديها نگاه مي داشت و مردمان به ما احترام مي كردند.


پاورقي

[1] منتخب طريحي.

[2] رياحين الشريعه ج 3 صفحه 186.