بازگشت

رسوايي عمر سعد به كجا كشيد


كار بجائي رسيد كه هر جا او وارد مي شد مردم بيرون مي رفتند و چون او مي رفت همه بر مي گشتند. واز هر جا كه عمر سعد عبور مي كرد، صغير و كبير او را با انگشت نشان مي دادند و لعنت مي كردند و مي گفتند: قاتل حسين (ع) آمد.

روزي وارد مسجد كوفه شد، جمعي آنجا بودند، همه ي آنها تف به صورت وي انداختند. وي اصلا چيزي نگفت با شرمندگي از بيراهه به خانه برگشت.

در سال 64 هجري، يزيد مرد و اختلاف در بصره و كوفه افزوني گرفت. عبيد الله در بصره امويان را لعنت كرد، و عمرو بن حريث عامل كوفه، خواست از كوفيان بيعت بگيرد. بين نمايندگان ابن زياد اختلاف رخ داد. اشراف بصره گفتند با بني اميه بيعت نخواهيم كرد.

در آن ميان به يك نفر ازحاضرين پيشنهاد كرد: عمر سعد را امارت كوفه دهيد. سروصداي مردم بلند شد و زنان همدان و ربيعه و نخع و كهلان جمع شدند و گريان و نالان صيحه زنان آمدند به مسجد كوفه از آنجا رفتند به كربلا بر سر قبر حسين (ع) در آنجا صيحه و فرياد بلند كردند و مي گفتند: مگر عمر سعد را بس نيست كه حسين (ع) را كشته، باز هم مي خواهد بر ما حكومت كند!؟

مردان شمشير كشيدند، اطراف زنان در گرد منبر جمع شده و گفتند: اگر عمر حاكم ما شود او را با شمشير جواب خواهيم داد. [1] .


پاورقي

[1] زندگاني سيد الشهداء ج 2 ص 293.