بازگشت

چرا عمر سعد به سنان چوب يا خنجر زد؟


ابومخنف گويد: مردم به سنان بن انس [1] گفتند: بزرگترين عرب، حسين بن علي (ع) را كه مي خواست به حكومت بني اميه پايان دهد كشتي،نزد فرماندهانت برو و پاداش بگير. اگر تمام اموال خزينه هاي خود را به تو دهند كم است. سنان سواره روي به سوي خيمه ي عمر سعد آورد. سنان مردي شاعر و در عين حال احمق بود. آمد بر در خيمه ي عمر و اين اشعار را خواند:



أوفرر كابي فضة و ذهبا

اني قتلت الملك المحجبا



قتلت خير الناس أما و ابا

و خيرهم اذ ينسبون نسبا



عمر سعد گفت: شهادت مي دهم ديوانه اي هستي كه هرگز افاقه نيافتي، سپس گفت: او را نزد من بياوريد. وقتي او را وارد خيمه نمودند با خنجر كوچك يا چوب دستي او را تنبيه نمود و گفت: اي ديوانه! اگر اين شعار را ابن زياد بشنود گردنت را مي زند.

با اين تنبيهي كه عمر سعد از سنان كرد خولي وقتي سر مبارك را نزد ابن زياد برد همين اشعار را قرائت كرد. [2] .

ابن حجر در «صواعق» ص 195 مي گويد قاتل آن حضرت نزد ابن زياد اين اشعار را خواند. ابن زياد خشمناك شد و گفت: تو كه اين را مي دانستي چرا او را كشتي؟ عجبا كه حال از من جايزه مي خواهي! سپس دستور داد گردن او را زدند.

عمر سعد بعد از حادثه ي كربلا به يك مرض شبيه به جنون گرفتار بود. بسياري ديده بودند كه


با خود حرف مي زند و ناخود آگاه به خود خطاب مي كند: چه كار زشتي كردم!؟ كسي به پليدي من پيدا نشده كه پيوند رسول خدا (ص) را قطع كند و احترام او را هتك كند.


پاورقي

[1] بنا به روايت تاريخ، سنان بن انس با نيزه اي که بر جسم مطهر امام حسين (ع) پرتاب کرد، آخرين کسي بود که به عمر مبارک آن حضرت پايان داد.

[2] اسد الغابه ص 21 ج 2 و کامل ابن اثير ج 4 صفحه 79.