بازگشت

عبدالله مطيع در زندان و حاكم حجاز


وليد حاكم حجاز با صلاحديد مروان رئيس شرطه ي مدينه، همين كه از فرار عبدالله بن زبير به مكه باخبر شد فورا دستور داد تا هشتاد نفر براي جلب ابن زبير گسيل شوند، و آنان رفته و بازگشتند و گفتند: ابن زبير از منطقه دسترسي بيرون شده و ممكن نيست او را به دست آورد. وليد دستور داد: دوستان عبدالله و اهل بيت او را دستگير نموده و زنداني كنند. و همين كار را كردند.

از جمله زندانيان عبدالله مطيع، دوست صميمي حسين (ع) بود. عبدالله بن عمر از اين ماجرا اطلاع يافت و كسي را به دنبال مروان فرستاد و او را حاضر كرده و حضورا او را از سوء نتيجه ي اين كار و وخامت ظلم آن ترسانيد وي را نصيحت نمود. سپس اضافه نمود: چرا عبدالله بن مطيع را به زندان انداخته اي؟ چه عواملي باعث شده تا بدون جهت مرد بي گناهي را مورد هتك قرار داده اي؟ لازم است فورا دستور آزادي او را صادر كني وگرنه به كسان خودم دستور مي دهم تا او را از زندان رها سازند.

مروان جواب سربالائي داد و گفت: بايد در مورد آزادي اين زندانيان از يزيد دستور كتبي بگيرد، زيرا با دستور او اينها را به زندان انداخته ايم!

ابوجمهري و حذيقة العدوي كه همراه عبدالله بن عمر بودند، همين كه اين پاسخ بي معني را شنيدند اعتراض كردند كه: حرف بيهوده اي مي زني ما نمي توانيم صبر كنيم تا از يزيد جواب


نامه بيايد. سپس همگي برخواستند و با جمعي آمدند و در زندان را شكستند و عبدالله مطيع را با ساير زندانيان آزاد كردند. كسي هم نتوانست از آنان جلوگيري كند.

وليد كه چنين ديد نامه اي به يزيد نوشت و جريان را گزارش نمود اضافه كرد:حسين بن علي (ع) تو را لايق خلافت نمي داند و تسليم بيعت نمي شود.

يزيد در جواب، نامه ي تندي نوشت و در آن تاكيد كرد: تا نامه را به دست گرفتي اسامي كساني كه بيعت مرا قبول كردند و اسامي آناني را كه از بيعت من سر برتافتند براي من بنويس ولي سر حسين بن علي (ع) را بدون تأمل برگرفته و با جواب نامه براي من بفرست: اگر از عهده اين مأموريت برآمدي نزد من محبوب تر از همه اي و تو را فرمانده ي كل قرار داده و از مال دنيا بي نياز مي سازم.

ولي وقتي وليد نامه را خواند، گوئي دلش فرو ريخت و گفت: اگر يزيد قدرت داشته باشد كه همه دنيا را به من ببخشد باز من نمي توانم بر روي حسين بن علي (ع) تيغ بكشم و او را به قتل برسانم. [1] .

سپس عمر بن سعد به مسجد مدينه آمد و در بالاي منبر خبر قتل حسين (ع) را اعلام نمود. اما همچنان كه زنان اهل بيت در هر فرصتي سندي به دست تاريخ مي سپردند و در مقابل هر سطري از ياوه گوئي هاي دشمن، سطري از حقايق مي نوشتند، در اينجا نيز زني از دختران عقيل بن ابي طالب همراه بانوان بني هاشم از خانه بيرون آمد و رو به مرقد مطهر رسول خدا (ص) نهاد و خود را روي قبر انداخت و با شيون و ناله اشعار ذيل را فرو خواند:



ماذا تقولون اذ قال النبي لكم

ماذا فعلتم و انتم آخر الامم



بعترتي و باهلي بعد مفتقدي

منهم اساري و منهم ضرجوا بدم



دختر عقيل با همين دو شعر تاريخ عاشورا را خلاصه كرد و به دست تاريخ سپرد.

مردم مدينه به اين ترتيب از شهادت امام (ع) باخبر شدند و در انتظار بازگشت اسيران اهل بيت بودند، تا آنكه امام چهارم با خواهران و مادران داغديده وارد مدينه شدند. [2] .



پاورقي

[1] زندگي و شهادت تأليف احسان ص 67. معلوم است که گرفتاري ابن مطيع پس از حرکت امام از مدينه است زيرا ابن مطيع با امام در بين راه ملاقات نمود.

[2] بررسي تاريخ عاشورا، تأليف دکتر آيتي ص 212.