بازگشت

نخستين خبر قتل در مدينه به وسيله عبدالملك منتشر گرديد


بنا به گفته شيخ مفيد و طبري پس از آوردن سر بريده ي حسين (ع) به شهر كوفه عبيد الله خواست خبر قتل حسين (ع) را به مدينه برده و به اطلاع حاكم شهر برسانند. هر كس را تكليف نمود زير بار آن نرفت و ناچار به عبدالملك بن ابي الحارث سلمي [1] كه از خواص پسر مرجانه بود تكليف كرد. وي هر چه اعذار و استعفا كرد قبول نكرد و آخر الامر او را تهديد نمود و به وي گفت: بايد اين خبر را به حاكم مدينه (عمرو بن سعيد بن عاص) برساني و مبلغي هم به وي داد و اضافه كرد هر چه زودتر رهسپار شود، و تاكيد كرد كه اگر شتر سواري او از رفتن بازماند آن را در همانجا رها كند و شتري ديگر تهيه كند و تا زودتر به مقصد برسد.

عبدالملك راه مدينه را در پيش گرفت و با شتاب فراوان خود را به مدينه رسانيد. مردم متوجه شدند كه پيك عراق است و لابد خبري از حوادث عراق هر چه بوده است دارد.

مردي از قريش كه نام وي در تاريخ ضبط نشده، با نگراني تمام از وي پرسيد از عراق چه خبر آورده اي؟ و مقصودش حادثه ي مربوط به حسين (ع) بود.

عبدالملك در جواب اين مرد قريشي به اين جمله اكتفا نمود: الخبر عند الامير» خبري هست ولي در پيش حاكم شهر منتشر مي شود و ديگر چيزي نگفت.

و مرد قريشي حديث مفصلي از اين مجمل خواند، و با شنيدن اين جواب مختصر به آنچه پيش آمده بود پي برد و دانست كار به كجا منتهي شده است، پس به دنبال او گفت: «انا لله و انا اليه راجعون قتل الحسين بن علي (ع)».

عبدالملك مي گويد: بر عمرو بن سعيد وارد شدم و او هم كه هنوز از اوضاع عراق اطلاعي نداشت، با نگراني تمام از حوادث تازه پرسيد. گفت: حسين بن علي كشته شد و با كشتن او سلطنت يزيد مستقر و مستحكم گرديد.

حاكم در حالي كه قيافه اي خوشحال داشت گفت: برو مردم شهر را از اين حادثه باخبر ساز. مي گويد، از نزد وي بيرون شدم و در ميان مردم فرياد زدم: حسين (ع) در عراق كشته شد. به خدايم قسم يك مرتبه ديدم از بانوان بني هاشم چنان شيوني برخاست كه هرگز در عمرم چنان نديده بودم. همين كه عمرو بن سعد شيون زنان هاشمي را شنيد، خنده كرد. و گفت: «هذه واعية بواعية عثمان بن عفان» يعني: شيون امروز بجاي شيون روز كشته شدن عثمان باشد و به


شعر معديكرب متمثل شد:



عجت نساء بني زياد عجة

كعجيج نسوتنا غداة الأرنب



يعني: زنهاي بني زياد امروز ناله و فرياد مي زنند آنچنان كه زنهاي ما در صبحگاه جنگ ارنب به فرياد آمدند. وي در حال طرب و شوق و شعف بود و رجاله هاي دستگاه بر وي وارد مي شدند و شادباش مي گفتند.

سيد عبدالرزاق الموسوي المقرم در كتاب خود «مقتل حسين (ع)» (صفحه 437-38) اين مرد را خوب معرفي كرده و درباره ي او چنين گويد: و كان عمرو فضا غليضا قاسيا امر صاحب شرطته علي المدينة عمرو ابن زبير العوام بعد قتل الحسين (ع) ان يهدم دور بني هاشم ففعل و بلغ منهم كل مبلغ و هدم دار ابن مطيع و ضرب الناس ضربا شديدا فهربوا منه الي ابن زبير و سمي بالأشدق لأنه اصابه اعوجاج في حلقه الي الجانب لاغراقه في شتم علي بن ابي طالب (ع).


پاورقي

[1] سيد عبدالرزاق الموسوي المقرم در مقتل الحسن (ع) صفحه 436 طبع قم،آن را عبدالملک بن الحارث السلمي ضبط نموده و در ارشاده مفيد ص 231 ابن الحارث و در نسخه‏ي ديگر حريث ذکر شده.