بازگشت

جنازه ي مسلم و افسران او با ا حترام نظامي دفن مي شوند


پسر سعد در مورد جنازه ي مسلم لب از لب برنداشت تا آنكه جسد مسلم را از پاي ديوار دارالاماره تا بازار و كناسه ي كوفه كشيدند [1] و يا به دار زدند [2] تا آنكه قبيله ي بني مذحج سر رسيد. آنان سوار بر اسب هاي خود شده و فوج سواران آنها حركت كرده و اقدام به جنگ با اين اراذل كردند تا جنازه ي مسلم (ع) و هاني را پس گرفتند و غسل دادند، و بر آن دو نماز گذارده و به خاكشان سپردند. و همه ي اين اعمال با حضور سواراني كه نشان احترام نظامي است انجام گرفت. [3] .

آن روز از افسران مسلم، عبدالاعلي بن يزيد كلبي و حبابه سبيع و عمارة بن صلخب ازدي در ميان قبيله ازد و عباس بن جعده جدلي و عبدالله بن عزيز كندي و هاني بن عروة را كشتند، بجز مختار و عبدالله بن حارث بن نوفل كه با شفاعت عمر بن حريث از قتل آنها منصرف شدند و به زندان عودتشان دادند. [4] .

جنازه هايشان روي زمين مانده بود و كسي جرئت دفن آنها را نداشت. شيخ طاهر سماوي گويد: مردم خواستار دفن شدند و اجساد را در جنب قصر همان جا كه فعلا زيارت مي شود بردند. (يعني در جوار آرامگاه مسلم دفن كردند). [5] .

البته بنابه گفته ابومخنف جنازه ي مسلم و هاني بوسيله سواران بني مذحج دفن شدند و اجساد افسران مسلم بنا به گفته ي سماوي به شفاعت مردم دفن شدند.


همچنين علامه كمره اي گويد: فراموش نكنيد كه وقتي جثه ي عبيد الله بن زياد را سوزانيدند كسي نگفت چرا! سپس اشعار ذيل را به تناسب مقام آورده است:



گل چون ز عدل زايد ميرد حنوط بر تن

تابوت دست عاشق گور آستين دلبر



آتش كه ظلم دارد مي ميرد و كفن ني

دود سيه حنوطش خاك كبود بستر



نه مه غذاي فرزند از خون حيض باشد

پس آبله بر آرد صورت شود مجدر



آنكس كه طعمه سازد سي سال خون مردم

در آخرش به طاعون صورت شود متبر



نه ماه خون حيضي چون آبله برآرد

سي ساله خون مردم آخر چه آورد بر [6] .




پاورقي

[1] ابصار العين سماوي ص 47، نفس المهموم ص 51.

[2] قمقام ص 339.

[3] مقتل ابي مخنف چاپ بيروت صبحه 37.

[4] مسلم بن عقيل ص 78-679.

[5] ابصار العين ص 48.

[6] مسلم بن عقيل ص 678.