بازگشت

عظمت حسين در نظر افراد عادي و خانواده ي عمر سعد


قبل از وصول خبر ورود حسين بن علي (ع) به منطقه ي عراق، عمر سعد با چهار هزار سرباز مأموريت داشت تا به جنگ ديلمي ها كه در همان روزها عليه دولت يزيد شوريده و به اهالي و سپاه «دستبي» [1] حمله برده و آنجا را به تصرف درآورده بودند، بروند. و براي انجام اين مأموريت حكومت ري بنام وي نوشته شده بود. ابن سعد فرمان جنگ را از عبيد الله داشت و سپاه خود را «در حمام اعين» [2] متمركز نموده بود، كه تا آگاهان خبر ورود سالار شهيدان را به كربلا گزارش نمودند.


عبيد الله بن زياد عمر سعد را احضار نموده و فرمان جنگ را به كربلا تغيير داد و اضافه كرد بعد از فراغت از كار حسين (ع) به مأموريت ري بازگردد.

عمر سعد تا شنيد كه مأموريت او خطرناكتر گرديد متوقف شد و مهلت خواست و در مدت مهلت با عموم دوستان خود مشورت نمود و همه او را از اقدام به اين امر فجيع منع كردند.

تا آنكه همشيره زاده ي خود حمزة بن مغيرة بن شعبه آمد و گفت: دائي! تو را به خدايت قسم مي دهم بسوي حسين (ع) نرو و اين قطع رحم و گناه بزرگ را مرتكب نشو، به خدايم قسم اگر تمامي سلطنت روي زمين از تو سلب شود بهتر است از آنكه دستانت به خون حسين (ع) آلوده شده و با خداوند ملاقات كني. ليكن عمر به وي قول داد كه زير بار نرود و همان شب تا صبح به خواب نرفت تا با اشعار ذيل تصميم نهائي خود را اظهار نمود:



دعاني عبيد الله من دون قومه

الي خطة فيها خرجت لحيني



فوالله ما ادري و اني لحائر

افكر في امري علي خطرين



ااترك ملك الري و الري منيتي

ام اصبح مأثوما بقتل حسين



حسين ابن عمي و الحوادث جمة

لعمري ولي في السري قرة عيني



و في قتله النار التي ليس دونها

حجاب في الري قرة عيني



يقولون ان الله خالق جنة

ونار و تعذيب و غل يدين



فان صدقوا فيما يقولون انني

اقرب الي الرحمن من سنتين



و ان اله العرش يغفر زلتي

و ان كنت فيها اعظم الثقلين



و ان كذبوا فزنا بري عظيمه

و ما عاقل باع الوجود بدين [3] .



از گفتار صريح او مخصوصا ابيات ششم و هفتم و نهم، كفر و زندقه ي او آشكار است كه او عقيده به مبداء و معاد نداشته. زيرا او در اين اشعار قرآن را تكذيب مي كند. مضمون ابيات ششم به بعد اين است:

مي گويند خدا خالق بهشت و دوزخ و عذاب و زنجير است، اگر در اين گفتار راستگو باشند من به خداي رحيم از اعمال دو ساله ي خود توبه مي كنم و خداي عرش، لغزش مرا، ولو بزرگتر از ثقلين باشد، عفو مي كند.


و اگر در اين گفتار دروغگو باشند، در اين صورت من به ملك بزرگ ري نايل شده ام و عاقل نقد را با نسيه عوض نمي كند.

عمار بن عبدالله يسار الجهني از پدر خود نقل كرده كه همان روز نزد عمر رفتم. گفت: امير مرا به جنگ حسين بن علي (ع) مأمور نموده و من امتناع كرده ام. گويد من او را بر اين راي عاقلانه دعا كردم و ثنا گفتم و تاكيد نمودم: مبادا به چنين عمل خطرناكي اقدام كني. چون به خانه رسيدم گفتند: پسر سعد از سپاه خود «سان» مي بيند تا به جنگ حسين (ع) رود.

ديگر باره نزد او شدم، چون مرا ديد روي بگردانيد. دانستم آن بدبخت را محبت حطام دنيا كور كرده و دين خويش را به دنياي ديگران فروخته، سخن نگفتم و بازگشتم. [4] .

آورده اند كه در آن شبي كه در صبحگاه آن به كربلا مي رفت اين اشعار را مي خواند:



ااترك ملك الري و الري منيتي

ام اصبح مذموما بقتل حسين (ع)



و في قتله النار التي ليس دونها

حجاب و ملك الري قرة عين [5] .



حميد بن مسلم مي گويد: عمر بن سعد با من دوست صميمي بود، بعد از حادثه ي كربلا پيش او رفتم و از حالش پرسيدم، گفت: از حال من مپرس كه هيچكس از منزلش بيرون نرفت و برنگشت كه بازگشت او بدتر از من باشد، قطع خويشاوندي كردم و گناه بزرگي را مرتكب شدم. [6] .

و هنگامي كه از منزل ابن زياد برخواست و به منزلش مي رفت ميان راه مي گفت: هيچكس از سفر بازگشت نكرد اينگونه كه من بازگشتم. فاسق و ظالمي چون پسر زياد فاجر را اطاعت و خداي عادل را معصيت كردم و خويشاوندي را بريدم. و تا زنده بود، مردم از او كناره گيري مي كردند و هر وقت داخل مسجد مي شد مردم بيرون مي شدند و هر كه او را مي ديد دشنام مي داد. [7] .


پاورقي

[1] دستبي، بلوکي است بين ري و همان که در اصل «دشت پي» بوده.

[2] حمام اعين، پادگاني است در کوفه که منسوب به اعين غلام سعد بن ابي وقاص است.

[3] موسوعة الغنات قسم کربلا ص 52 و قمقام ص 368.

[4] قمقام ص 368.

[5] موسوعة العتبات ص 52.

[6] اخبار طوال ص 232.

[7] تذکرة الخواص 269.