بازگشت

ابن زياد قفل خزينه را باز كرده، شبث به حال تمارض است


ابن زياد روزي كه خطبه ي هيجاني خود را بر بالاي منبر خواند، و آن را با اين جمله ختم كرد كه: يزيد دستور داده خزينه را در اختيار شما گذاشته و شما را از مال دنيا غني گردانم، و به جنگ با حسين (ع) كه دشمن يزيد است روانه سازم، پس وظيفه داريد كه اطاعت كنيد.

سپس از منبر پائين آمد و درهاي خزائن را باز كرد و بي پروا بخشش نمود. سپس در روز دوشنبه پنجم محرم عمر سعد را با شش هزار نفر به كربلا فرستاد. و قاصد مخصوص خود را


پيش شبث بن ربعي گسيل نمود كه آگاه شود و به هنگام لزوم به جنگ با حسين شتاب كند.

نظر به اين كه شبث نمي خواست با پسر پيغمبر جنگ كند تمارض نمود، و چنان وانمود ساخت كه قدرت حركت ندارد. ابن زياد كه باخبر شد نامه اي بدين مضمون براي وي نوشت:

قاصد من اظهار مي كند كه تو بيمار نيستي و فقط تمارض كرده اي. مثل منافقين است كه قرآن خبر داده «اذا لقوا الذين آمنوا قالوا انا معكم و اذا خلو الي شياطينهم قالوا انما نحن مستهزئون». يعني: هر وقت به مؤمنين مي رسند گويند: ما از شمائيم. وقتي كه با شياطين خود خلوت كردند، گويند: ما آنها را مسخره مي كنيم. اگر در اطاعت امير هستي بدون معطلي تعجيل كن و نزد ما بيا.

شبث كه از غضب ابن زياد سخت در وحشت بود خود را در تنگناي عجيبي ديد و از طرفي نمي خواست كه دروغ او در پيش ابن زياد آشكار شود.

ناچار وقتي شب فرارسيد نزد ابن زياد رفت تا در تاريكي شب چهره اش مشخص نباشد. همين كه ابن زياد او را ديد وي را بسيار مورد محبت قرار داد، و در نزد خود جا داده و عطاي او را افزود و دستور داد پرچم مخصوصي براي وي قرار دادند و صبح روز بعد شبث با چهار هزار نفر بسوي كربلا حركت نمود، و او در همه ي اين حالات اكراه داشت وليكن معلوم گرديد كه درخور سعادت نبوده تا مانند حر در كربلا زنجير كفر را پاره كند! [1] .


پاورقي

[1] زندگي و شهادت تأليف احسان ص 157.