بازگشت

عظمت حسين در نزد ابوهريره و ابوذر


از منتخب طريحي نقل شده كه ابوهريره خاكهاي زير پاي حسين (ع) را بر مي داشت و به


صورت خود مي ماليد. وقتي كه امام متوجه شد او را از اين عمل بازداشت و گفت: چرا چنين مي كني؟

ابوهريره گفت: اي پسر عزيز پيغمبر! از اين عمل بگذر، به خدا قسم اگر مردم آنچه را كه من مي دانم از فضائل تو بدانند، شما را روي حدقه هاي چشمشان جا مي دهند، نه بر گردنشان.

اي پسر رسول خدا! با اين دو گوش خود شنيدم كه جدت مي فرمود: اين پسرم حسين، آقاي جوانان جنت است از بين همه ي خلايق و اوست كه به اين زودي در راه دين كشته مي شود و ذبح مي گردد سر او در حال تشنگي و مظلوميت. لعنت خدا بر قاتلانش باد! [1] .

از عمر بن اسحق نقل شده كه روزي حسين (ع) از كوچه اي عبور مي كرد و من همراهش بودم. ابوهريره ظاهر شد و گفت: اي پسر پيغمبر! چه مي شود كه بوسه گاه رسول خدا را از بدن خويش بنمائي. امام دامن پيراهن را برداشت و ناف مبارك را نمايان كرد و ابوهريره بوسيد و رفت. [2] .

مهمتر از اين محبت و علاقه ي بي حد ابوذر غفاري، آن يگانه مرد الهي به مقام والاي حسين بن علي (ع) بود، اين صحابه ي پيغمبر درباره ي حسين (ع) هر چه اظهار نموده باشد از نظر منطق اسلام مدرك قاطع و برهان ساطع است.

ابوذر غفاري به اين بزرگوار از كودكي علاقه فراواني داشت. وقتي كه ابوذر به دستور عثمان به ربذه تبعيد مي شد، حضرت علي و فرزندانش و يكي دو نفر از ياران او ابوذر را توديع و بدرقه مي نمودند. آنان تا بيرون مدينه آمدند و براي تسلي قلب او هر كس سخني مي گفت. وقتي كه نوبت به حسين (ع) رسيد چنين فرمود:

اي عمو! خداوند ياوري است بس توانا كه آنچه تو امروز همي بيني فردا دگرگونش كند خود فرموده «كل يوم هو في شان» يعني: در هر روز براي او تقديراتي است (سوره الرحمن آيه ي 29). اين قوم از آن جهت دنياي خود را از تو دريغ داشتند كه تو، دين خود را از آنان دريغ داشتي. همانا تو، بدانچه كه از تو منع كرده اند محتاج نيستي. و آنها بدانچه كه تو از ايشان بازداشته اي نيازمندند. حالا از خدا پيروزي و شكيبايي بخواه و به پيشگاه او از جزع و تذلل بدين گروه همي پناه ببر، كه صبر از لوازم دين و نصر از نتايج كرم باشد و ذلت روزي نيارد و


ناشكيبائي مرگ را به تأخير نيندازد. [3] .

ابوذر با حسين (ع) معانقه نمود و مانع گريستن او شد و از حادثه ي كربلا، خبر داد و از شدت محبت رسول اكرم (ص) به حضرتش سخن گفت.


پاورقي

[1] معاني السبطين ج 1 ص 610.

[2] قمقام ص 148 و بحار ج 42 ص 412.

[3] قمقام ص 148، بحار طبع جديد ج 22 ص 412.