بازگشت

حسين وجهه و شرافت عالم بشريت


امام حسين (ع) بعد از پدر و برادرش از اين سه منزل مدينه و كوفه و مكه فقط منزلهاي مكه و مدينه را مورد استفاده قرار داد و از نظريه وجهه ي عمومي حسين (ع) و اين كه او مورد ابتلاي عامه ي امت بود لازم مي نمود تا يك مركزي جهت پذيرائي مراجعين كه مزاحم حرم سرا نشوند (بطوري كه در هر عصري براي بزرگان و رجال رسم و متعارف است) انتخاب كند.

امام (ع) براي اين معني در مدينه بعلت عدم وسعت بيت فاطمه (س) مسجد پيغمبر را انتخاب نموده بود كه محل پذيرائي علمي بود [1] و در مكه اغلب جمعيت انبوهي از صاحبان فضيلت و راويان حديث مثل مرغان تشنه اي كه به آب مي ريزند در مسجد الحرام اطراف او را مي گرفتند و از آن حضرت اخذ علم مي كردند. [2] .

به نقل ابن كثير شامي، وقتي حسين (ع) به مكه رفت (ظاهرا منظور وي سفر آخر است) مردم متوجه او شدند و اطراف او را گرفتند مجلسش پر از اصحاب و تابعين و رجال علم و


راويان حديث بود. پير و جوان در محضرش حلقه مي زدند و چنان به سخنان حسين گوش فرا مي دادند كه گوئي با شنيدن بيانات شيرينش قند در دل آنان آب مي شد و آنچه را مي شنيدند براي هميشه حفظ مي كردند و براي ديگران نقل مي نمودند. [3] .

به نقل عبدالله العلائلي از ابن كثير شامي،حسين بن علي (ع) و ابن زبير در فاصله ي زماني نزديك به هم وارد مكه شدند و در آنجا رحل اقامت انداختند، اما توجه مردم كلا به حسين (ع) بود، به طوري كه پي در پي و دسته به دسته به محضرش شرفياب مي شدند. [4] .

و اين نبود مگر يك جذبه ي روحي. در تفسير كلمه ي جذب سخن فراوان است و تا به حال به جائي نرسيده، در حالتي كه تحقق جذبيت در برخي از افراد بشر و شخصيات بارز قابل انكار نيست، زيرا ما اشخاصي را مي بينيم كه انسان ها هر وقت در مقابل آنان قرار مي گيرند، قهرا مغلوب عواطف آنان شده و از خود ناآگاه مسحور و مجذوب مي شوند و خود را در حلقه ي اسارت آنان در مي آورند.

و اگر در خارج از حقايق به اين حقيقت نظر كنيم بايد آهن ربا را بگوئيم، زيرا اين ماده ي فلزي از ميان جنس فلز يك ماده ي مغناطيسي را در بر دارد كه بوسيله آن قطعات كوچك را به ميزان نيروي موجود خود به طرف خود مي كشد.

همچنين برخي از افراد انسان مانند همان قوه ي مغناطيسي جذب و جذر دارند و علماي علم النفس از معرفي و شناساندن آن،بلكه از معرفت و شناخت آن عاجز مانده اند و حديث نبوي را بهترين تطبيق و تعريف قرار داده اند كه فرموده: «الارواح جنود مجندة ما تعارف منها ائتلف و ماتنا كر منها اختلف.» و البته براي نگارنده مفهوم اين حديث روشن نگرديد!


پاورقي

[1] زندگي ابي عبدالله ص 92.

[2] زندگاني ابي عبدالله ص 72.

[3] البداية و النهاية به نقل کتاب سابق ج 1 ص 74.

[4] سمو الذات ص 618.