بازگشت

ولايت امام حسين بر صدقات علي


حسين بن علي (ع) در زمان خود «باب حطه اي» بود كه مردم بر او وارد مي شدند و مشمول عطايا و بخشش وي مي شدند و عايداتي داشت كه جوابگوي آن بود. حضرتش علاوه بر املاك خود بر صدقات پدرش به موجب وصيت و دستور كتبي اميرالمؤمنين (ع) ولايت داشت تا در كليه موارد رضاي خدا و جهت ارحام آل هاشم و عبدالمطلب مصرف شود و در صورت احتياج آنها را بفروشند. اين املاك پنج قطعه يا جلگه يا آبادي بوده به نامهاي: 1- ينبع [1] 2- وادي القراي [2] 3- ديمه [3] 4- ادينه يا ازينه 5- عفيرتين يا قفيرتين

ترجمه صورت وصيت نامه يا وقف نامه و يا عهدنامه بدين قرار است:

بسم الله الرحمن الرحيم اين وصيتي است كه بنده ي خدا علي (ع) در حال خويشتن وصيت كرده و حكم مي كند بمنظور خوشنودي خداي كه تا مرا داخل جنت نمايد و بدان سبب روي مرا از آتش و آتش را از روي من بازگرداند. روزي كه چهره ها تابناك و سفيد است و رخسار


عده اي سياه و بي فروغ است.

1- به درستي كه هر چه در «ينبع و حوالي آن» براي من مالي شناخته شود، صدقه است و بندگان و غلامان همه صدقه هستند غير از «رباح و ابي نيرز، و جبير» كه آزادند و كسي در آنها حقي ندارد و آنان موالي من اند و اين سه نفر در نخلستان پنج سال كار خواهند كرد و نفقه و ارزاق عيالات آنان بر آن مال و در عهده آن مال خواهد بود.

2- علاوه بر آن آنچه براي من در وادي القري است همه از آن بني فاطمه است (يعني وقف بر اولاد فاطمه است و خصوص حسنين است) بندگان و بردگان آن نيز همگي صدقه است.

3- آنچه براي من است در ديمه با اهل آن، همه صدقه است. ليكن براي زريق مانند همقطاران وي كه نوشته ام خواهد بود (شايد منظور همان ارتزاق پنج سال و عمل كردن باشد).

4- و آنچه براي من در ادينه ي نجد و ازينه مي باشد و همچنين اهل آن صدقه است.

5- و عفرتين و يا قفيرتين چنانچه مي دانيد در راه خداي سبحان و آنچه از اين اموال نوشتم صدقه بتي و جدي است، چه زنده باشم و چه مرده باشم بايد انفاق شود در هر جائي كه خوشنودي خدا در آن است و در خويشاوندان از بني هاشم و مطلب و خويش و بيگانه.

و براي تصدي اين امر حسن بن علي قيام مي كند و خود از آن مال به قدر معروف مي خورد و هر جا را تشخيص داد كه خوشنودي خدا در آن جاست انفاق مي كند و او مجاز و آزاد است و مشقت و تنگنائي بر او نيست.

و اگر خواست مقداري از اين مال را بفروشد و دين و بدهي خود را به وسيله ي آن پرداخت كند، بكند كه مانعي و مضايقه اي بر او نيست. و اگر خواست ملك خاص خود گرداند باز مانعي ندارد. [4] .

و اولاد علي و موالي آنان و اموال آنان همه تابع حسن بن علي (ع) هستند و اگر خانه اي براي حسن بن علي (ع) داشته غير از خانه ي وقفي و صدقه ي آن را بفروشد و باكي در آن برايش نيست. و هر گاه فروخت بهاي آن را سه ثلث قرار دهد، يك سوم آن را در راه خدا و ثلث آن


را در بين بني هاشم و بني مطلب و يك سوم آن را در آل ابي طالب قرار دهد و طوري در آن به مصرف برساند كه خوشنودي خدا در آن است.

و اگر حادثه اي براي حسن (ع) رخ دهد و «حسين» زنده باشد اين ها كلا واگذار است به حسين (ع) و حسين (ع) در آنها همان كاري را مي كند كه حسن (ع) را دستور داده بودم و آنچه بر نفع حسن (ع) و بر عهده ي اوست و عليه او خواهد بود، آنچه عليه او بود.

و آنچه براي بني فاطمه از صلب علي (ع) از صدقات منظور است، همان مقدار براي پسران علي (ع) (يعني از بانوان ديگر) منظور است (يعني بطور تساوي).

و آنچه از توليت براي پسران فاطمه قرار دادم مرادم خوشنودي ذات اقدس عزوجل و تكريم حرمت دختر رسول خدا (ص) و تعظيم و تجليل اين دو تن بوده و اگر براي حسن (ع) و حسين (ع) هر دو حادثه اي رخ داد از اين رو دو تن آن كس كه زنده بود در اولاد علي دقت كند. هر كدام كه رفتار و امانتداري او مورد رضايت و پسنديده است اين توليت را به او واگذار كند و اگر در بين آنان كسي با چنين شرائطي نباشد به يك تن از رجال آل ابيطالب كه آن را مي پسندد واگذارد.

و اگر ديد آل ابيطالب بزرگانشان و عاقلانشان رفته اند امر آنها را واگذار كند به يك تن از رجال بني هاشم كه مورد پسند است و شرط كند بر آن كس كه مال را به عهده ي او واگذار مي كند كه مال را بر اصول خود وابگذارد تا اصول درختها از جهت تنه و شاخه هاي اصلي محفوظ باشد و تنها از ثمره ي آن انفاق كند، طبق آنچه به وي امر داده ام در راه خدا و رضاي او و ارحام من از بني هاشم و بني مطلب و نزديك و دورشان.

نه چيزي از آن فروش شود و نه بخشش گردد و نه ارث قرار گيرد و مال محمد بن علي بر كنار است و آن هم واگذار به پسران فاطمه است (يعني توليت آن) و غلامان و كنيزان من - كه در طومار و نامه كوچكي كه نام آنها نوشته شده است - همگي آزادند. اين وصيت را علي بن ابيطالب در اموال خود فرداي روزي كه وارد مسكن [5] شد براي رضاي خدا نوشته است. [6] .


و عايدات اين املاك موقوفه كم نبود، بطوري كه بنا به گفته ي بلاذري غله ي علي (ع) چهل هزار دينار بود كه آن را صدقه داده بود.

سيد بن طاووس در كشف المحجه روايت كرده، گويد: علي (ع) فرمود: من فاطمه را تزويج كردم در حالي كه رختخواب و فرش نداشتم و امروز صدقات من اگر تقسيم شود بر بني هاشم به همه مي رسد و وسعت مي دهد. نيز در همان كتاب كشف المحجه روايت كرده و گويد كه علي (ع) اموال خود را وقف كرد در حالي كه غله ي آن چهل هزار دينار بود. [7] .

عمار بن عمار گويد «ان عليا آجر بنفسه من يهودي علي ان ينزع (ع) له كل دلو بتمرة فجمع نحوا من المد فجاء به فنثر في حجر فاطمة فقال كلي و اطعمي صيانك» همانا علي (ع) خود را به يهودي اجير نمود كه براي او از چاه آب بكشد هر يك دلو در مقابل يك دانه خرما آن قدر كار كرد نزديك يك مد خرما جمع كرد و به خانه آورد به دامن فاطمه ريخت فرمود خود بخور به فرزندانت اطعام كن. [8] .

دينار كه يك مثقال طلا است اگر با ارزش روز (سال 1379 شمسي) حساب كنيم كه قيمت طلاي خالص 35000 تومان است سالي يك ميليارد و چهار صد ميليون تومان امروز مي شود و با اين مبلغ يك شخصيت برجسته مي تواند برخي از ارباب حوائج و رجوع را جواب دهد و فاميل و خانواده ي خود را هم اداره كند.

مع الوصف حسين بن علي (ع) آن قدر ارباب رجوع داشت كه گاهي مي شد از دوستان خود استقراض مي كرد و اين براي امام امكان داشت زيرا معاويه گاهي از وقتها حقوق راتبه ي بني هاشم را قطع مي كرد تا امام را در محاصره ي اقتصادي و تهاجم بني هاشم قرار دهد به طوري كه مؤلف كتاب علي و زهرا (ص 428) گويد: معاويه حقوق آل هاشم را (نه حق شخص حسين) در وقت مخالفت با بيعت يزيد قطع نمود).

ليكن حسين (ع) آل هاشم را اداره نمود و قهرا استقراض مي گرفت به طور كه وقتي معاويه باخبر شد صد هزار دينار در مقابل واگذاري مزرعه ابي نيزر فرستاد و امام (ع) از فروش آن امتناع كرد.

محمد بن هشام گويد: بدهي حسين (ع) روز به روز اضافه مي شد، معاويه هم در برابر


مزرعه ابي نيزر تا دويست هزار دينار براي حضرتش فرستاد اما امام از فروش امتناع نمود و فرمود: پدرم آن را به صدقه داده كه خداوند رخسارش را از آتش باز دارد و من هر آينه فروشنده ي آن نيستم. [9] .

تعدد روايات در صد هزار دينار و دويست هزار دينار را مي توان حمل بر تقاضاهائي نمود كه معاويه متعاقبا براي درخواست اين مزرعه داشت و به قيمت آن مي افزود نه آنكه حمل بر مخالفت مضمون روايتين شود.

و از قيمت صد هزار دينار و دويست هزار دينار مي توان وسعت و معمور بودن آن را به دست آورد و تخمين زد.


پاورقي

[1] ينبع بنا به گفته‏ي ملحقات المنجد شهري است در حجاز در حاشيه بحر احمر به ارتفاع ده هزار زراع از ديرا که مرکز معاملات تجارتي است و مشهور به «جنت» بوده است و امروزه معروف به نخله است.

[2] وادي القري، جلگه گودي است در راه تجارتي سوريه بين اعلاء و مدينه (ملحقات منجد حرف واو).

[3] نام زمين يا جلگه‏ي مزروعي و باغات است در کتاب علي و زهرا، صفحه 423 آن را به معناي «ديم و ديمزار که با آب باران سبز مي‏شود» معنا کرده و توجيه بدي نيست، ليکن فقط شاهد تاريخي و روايتي ندارد.

[4] ظاهر عبارت مي‏رساند که جائز است شرط کردن فروش وقف و تملک آن در مورد احتياج و اين خلاف مشهور است مگر آنکه بگوئيم منظور بيع منافع است که در نتيجه اجاره دادن و تملک بر منافع کردن اين هم خلاف ظاهر عبارت است.

[5] مسکن، جائي است در کوفه و از کلمه ورود معلوم مي‏شود در مراجعت يکي از سفرهاي خود بوده و امکان دارد در مراجعت از صفين باشد.

[6] بحار ج 41 ص 40، فروع کافي جزء 7 طبع جديد ص 51-49.

[7] کتاب علي و زهرا ص 439 بحار ج 41 ص 43.

[8] انساب الاشراف بلاذري ص 152.

[9] کتاب علي و زهرا ص 428.