بازگشت

حسين مافوق سخا و مدح معاويه


عبدالله بن مسلم مروزي معروف به ابن قتيبه باز نقل كرده كه معاويه از مكه به مدينه بر مي گشت و براي امام حسن و امام حسين و عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير و عبدالله صفوان ابن اميه هدايائي فرستاد. اين هدايا شامل لباس و عطر و مقداري پول نقد بود. به حاملين هدايا دستور داد دقيقا متوجه باشيد كه اين اشخاص چه مي گويند و اين هدايا را چه نحو به مصرف مي رسانند. پس از رفتن آنان معاويه به حاضرين مجلس گفت: مي خواهيد من بگويم كه اين قوم هدايا را چگونه به مصرف مي رسانند، مثل آنكه در پيش آنان ايستاده ام؟ گفتند: بگو. معاويه گفت: حسن بن علي از عطريات مقداري به زنان حرم خود مي دهد و بقيه را بين حاضرين مجلس خود تقسيم مي كند و منتظر غائبين نمي شود.

امام حسين اين هدايا را نخست ميان ايتام شهيدان صفين كه در حضور پدرش به شهادت رسيده بودند تقسيم مي كند و اگر چيزي باقي ماند شترها را خريده نحر مي كند و گوشت آنها را بين فقرا تقسيم مي كند و شير خريده و قسمت مي كند.

اما عبدالله بن جعفر به غلام خود بديح مي گويد كه قرض هاي مرا پرداخت كن و بقيه را در احتياج هاي خودم صرف كن.

اما عبدالله بن عمر اول به فقراي عدي مي دهد و اگر چيزي باقي ماند براي عيال خود ذخيره مي كند.

اما عبدالله بن زبير قاصد من به خانه ي او مي رود و او مشغول تسبيح گفتن است و توجهي به قاصد من ندارد. دوباره مراجعه مي كند و به بعضي خدمه ها مي گويد از قاصد معاويه آن چيزها را بگيريد خدا به وي جزاي خير دهد. او بظاهر متوجه هدايا نمي شود. در حالي كه در نظر او از كوه احد بزرگ تر است. سپس وارد خانه مي شود هدايا را مورد دقت قرار مي دهد و مي گويد: برداريد. اينها بر عهده ي من است و يك روزي بايد اعاده كنم اينها را بر پسر هند.

اما عبدالله بن صفوان گويد: اين تحفه ناچيز است، برگردانيد. و اگر دوباره برگشت قبول مي كنيم. همه ي فرستادگان برگشتند و عينا پيش گوئي معاويه را گفتند. وي گفت: من پسر هندم و


به اخلاق قريش، از خودشان آشناترم. [1] .

حقا معاويه به روحيات اشخاص خوب واقف بود و حسين (ع) را خوب شناخته و از واقعيت نفساني حسين (ع) خبر داده بود. و مي دانست كه وي مغلوب عواطف انساني است و او صحنه ي جانگداز صفين را در مخيله خود ياد مي آورد. حال پريشان كودكان شهداي آن كه فاقد مهر و عواطف پدري بودند حسين (ع) را رنج مي داد و با عواطف و هداياي خود به آنها مي فهمانيد كه شما عطوفت پدري را تماما از دست نداده ايد و آچه در وجود من از صفت فاضله، است شما نيز شريك هستيد، همانگونه كه يك فرزند از پدر سهم مي برد، و اين معني فوق سخاء و جود است و بلكه اين حقيقت مواسات و نوع دوستي و مشاركت است، زيرا پيغمبر فرموده «تري المؤمنين في تراحمهم و تواددهم و تعاطفهم كمثل الجسد اذا اشتكي عضوا تداعي له ساير جسده بالسهر و الحمي.» [2] .

مؤمنان در مهرباني و دوستي با هم چون اعضاي يك پيكرند كه قوتي عضوي به درد آيد اعضاي ديگر آرام نمي گيرد.

عبدالله بن جعفر سخي بود و فراوان بخشش مي كرد، حتي بعضي اوقات حسين (ع) او را به جهت تبذير ملامت و توبيخ مي نمود، لكن او از عطا كردن لذت مي برد، خواه شخص مورد عطا، اهل باشد يا نباشد.

و اين نكته را بشار در شعر خود خوب پرورده است، بطوري كه در حق ابن سلم كه از اهل سخاء بوده گفته:



انما لذة الجواد ابن سلم

في عطاء و مركب للقاء



همانا لذت بردن بخشش كننده ي پسر سلم تنها در خود عطا و سوار شدن اسب، راهوار بود كه به مقصد برسد.

اما جود و سخاء حسين (ع) بجهت لذت بردن از سخاوت نبود، بلكه بجهت مواسات و نوع دوستي و مشاركت وجداني بوده و حسين (ع) در اين حالت نفساني حالت آن دست را داشت كه تحت معالجه قرار گرفته و مادامي كه شفا نيافته به چيزي دراز نمي شود، در حالتي كه بازوها سلامت است و مادامي كه از اعضاء جامعه رفع نقص نشده بود حسين (ع) خسته و روحش در شكنجه بود.


و عبدالله بن سلام به همين اميد به درگاه حسين (ع) پناه برد و بانوي خود را كه عن قريب بود به سرقت معاويه دچار شود، و حسين او را نجات داده بود، بازيافت.

به شرح اين جريان تحت عنوان «اينجا مركز خلافت است يا شكارگاه ناموس» رجوع شود. اين روح عالي و حس نوع دوستي بود كه پسر پيغمبر را وا مي داشت تا نسبت به دشمن خود محبت كند.

و آب دادن امام به دشمن در محاصره، آن هم به هزار نفر بعلاوه اسب ها، آيا جز ايثار نفس و حس مسؤليت وجداني و نوع دوستي معناي ديگري دارد؟ آيا اين را مي شود به معناي سخاوت تفسير كرد يا بايد فوق سخا تعبير شود.

با دقت بنگريد و اين حادثه را ارزيابي كنيد كه در صحراي بي آب و علف و بيابان خشك و باير و ريگزار سوزاني كه آب به قيمت طلا و بلكه به قيمت جان به دست مي آيد و گاهي دو سه روز آب پيدا نمي شود اين روح بزرگ و همت عالي حسين (ع) است!

و باز جاي تأمل است كه اين چه دستگاه سلطنتي و چه موكب باعظمتي بوده كه هزار مرد و هزار اسب دشمن را با همراهان خود - كه به نقل آيت الله كاشف الغطاء در سياسة الحسينيه بالغ بر هزار نفر بودند و اسب هاي سواري و باركش از هزار كمتر نبود، به جز شتران كه براي آب كشي بودند، و روي هم به پنج هزار ذي حيات مي رسيدند - سيراب مي كند.

طريحي در مجمع البحرين مي گويد: امام از بني اسد زمين هاي غاضريه را به شصت هزار درهم خريد و دوباره به خود ايشان پس داد و شرط نمود زوار او را به قبرش راهنمائي و از آنان پذيرائي كنند. واز اينجا معلوم مي شود كه امام چقدر پول همراه داشته! همچنين امام شب عاشورا به محمد بن بشير خضرمي پنج دست لباس داد تا برود و پسرش را كه در سرحدات ري اسير شده بود آزاد كند، ولي او نرفت و قيمت هر دست لباس را تاريخ دويست دينار (صد ليره ي طلا) نوشته، اما اين كه از چه جنسي بوده توضيح نداده، ولي آنچه از اين گزارشات براي ما روشن است تشكيلات شاهانه ي حسين (ع) و مراتب نوع دوستي و ايثار سبط پيغمبر و حسين بن علي (ع) است.


پاورقي

[1] عيون الاخبار ابن قتيبه ج 3 ص 40.

[2] نهج الفصاحه ص 22 شماره 1139.