بازگشت

حسين همه ي باغ را به غلامش بخشيد


علامه ابوالمؤيد موفق بن احمد از حسن بصري نقل مي كند كه حسن بصري مي گفت:

حسين بن علي مردي بزرگوار، زاهد، پرهيزگار، صالح، خيرخواه و خوش خلق بود. روزي با دوستان خود به باغ و مزرعه اش مي رفتند. در اين باغ غلامي به نام «صافي» كار مي كرد. همين كه به باغ نزديك شدند غلام را ديد كه نشسته و مشغول غذا خوردن است. حسين (ع) در نزديك درخت خرما مخفي شد و بر اعمال غلام نظاره كرد.

در حاليكه غلام يك قرص نان برمي داشت نصفش را به سگ مي داد و نصف ديگر را خودش مي خورد. امام از اين منظره بسيار در شگفت شد. وقتي كه غلام از خوردن غذا فارغ شد با اين كلمات خدا را شكر و ثنا گفت:

الحمد لله رب العالمين الهم اغفرلي، و اغفر لسيدي و بارك له كما باركت علي ابويه برحمتك يا ارحم الراحمين. سپاس خدائي را كه پرورش دهنده ي عالمها است. خداي من! مرا ببخش و آقاي مرا ببخش و او را مبارك گردان چنانكه به پدر و مادر او را مبارك فرموده اي، به رحمت خود اي خداي بخشنده ي مهربان.

امام از زير درخت برخاست و صدا زد: صافي! غلام با حالت ترس ايستاد و گفت:اي سيد و آقاي من و آقاي مؤمنين! من شما را نديدم، مرا ببخشيد.

امام فرمود: تو مرا ببخش اي غلام! زيرا من بدون اذن تو به باغ تو داخل شدم. «صافي» گفت: تواضع مي فرمائيد و اين گفتار از بزرگواري شما است، مرا چوبكاري مي فرمائيد.

امام فرمود: ديدم نصف نان را به سگ مي دادي و نصف ديگر را خودت مي خوردي، از اين عمل چه هدفي داشتي؟

غلام گفت: مولاي من! اين سگ هنگام غذا خوردن به من نگاه مي كند. من از او خجالت مي كشم كه چشمهايش را به دهان من بدوزد و بعلاوه اين سگ مزرعه ي شماست كه بستان و باغ شما را حراست مي كند و من هم غلام شمايم. روزي شما را با هم مي خوريم.

امام از دشت تأثر گريست و فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم و دو هزار دينار به تو بخشيدم.

غلام گفت: اگر مرا آزاد كني باز من تصميم گرفته ام كه از خدمتگذاري شما و از بستان شما جاي ديگر نروم.


امام فرمود: مرد وقتي سخني گفت بايد آن را تصديق كند. من به تو گفتم كه بي اذن تو به باغ تو وارد شدم، حال بايد اين گفتار را عملا تصديق كنم. بنابراين باغ را به تو بخشيدم و اينجا ياران من هستند كه آمده اند ميوه و خرما بخورند حالا با تمامي محتوياتش ملك تو گرديد، از اين پس مهمانان شما شدند. بيا و به خاطر من از آنها پذيرائي كن تا خداوند تو را در روز قيامت گرامي بدارد و بجهت خوش خلقي و كمال تو باغ را بر تو مبارك گرداند.

غلام گفت: اگر باغ را به من بخشيدي من آن را به دوستان و شيعيان تو احسان كردم حسين (ع) فرمود سزاوار است مؤمن مانند ذريه رسول اكرم باشد. [1] .


پاورقي

[1] مقتل الحسين خوارزمي، طبع الغري ص 153، احقاق الحق ج 11 ص 444.