بازگشت

استقراض حسين از مروان دروغ است


حسين (ع) در كليه ي مراحل زندگي شهامت و عزت نفس خود را در برابر حكام معاويه حفظ مي كرد. با اين وجود بعضي از مورخين گفته اند كه حسين (ع) از مروان بن حكم چهار هزار دينار استقراض نمود. مروان عذر آورد كه ندارم، و بعد از واقعه كربلا به علي بن حسين پيشنهاد كرد كه دينارهاي درخواستي حاضر است و امام سجاد هم قبول كرد. كسي از اولاد مروان اين پول را از امام سجاد نخواست تا آن كه هشام بن عبدالمك بن مروان به خلافت رسيد و او از امام درباره ي اين پول ها پرس و جو كرد و امام فرمود: پول حاضر است. هشام هم كه اين جواب را شنيد گفت: به تو بخشيدم.

اينجانب متن روايت را مي نويسم و سپس نكات ضعف آن را كه دليل كذب روايت است بيان مي كنم.

محمد بن سعد متوفاي 230 هجري از جويرية بن اسما او از عبدالله پسر علي بن الحسين امام زين العابدين (ع) نقل كرده و گويد:

لما قتل الحسين قال مروان لابي ان اباك كان سالني اربعة الاف دينار فلم تكن حاضرة عندي و هي اليوم عندي مستيسرة فان اردتها فخذها فاخذها ابي فلم يكلمه احد بني مروان فيها حتي قام هشام بن عبدالملك فقال لأبي ما فعل حقنا قبلكم قال: موفر مشكور قال: هو لك...!

اين روايت از جهاتي مردود و موهون است:

1- هرگز حسين (ع) با در نظر گرفتن سوابق عداوت مروان با پدر و مادر برادر او و محاربه ي او در جمل با علي (ع) و جسارت و اهانت و او به جنازه ي امام حسن (ع) و تيرباران جنازه ي آن بزرگوار، هرگز از وي استقراض نمي كرد.


2- در بحثهاي آينده روشن خواهد شد كه حسين بن علي (ع) در زمان خود ثروتمندترين مردم بود و كليه خانواده هاي بي بضاعت و آسيب ديدگان جنگ جمل و صفين را اداره مي كرد. بعلاوه در خانه اش بر روي نيازمندان باز بود و به طبقات مختلف صله مي كرد.

3- از معاويه هدايا و سهم بيت المال قبول مي كرد ولكن استقراض نمي كرد. اين مسلم تاريخ است كه آن حضرت حتي پولهاي مشكوك را قبول نمي فرمود، به طوري كه در سفر آخر معاويه كه منظور اخذ بيعت براي يزيد بود معاويه اموال زيادي براي حسين (ع) به مكه فرستاد، اما امام همه را برگردانيد و قبول نكرد، با اين وصف چطور متصور است از مروان قرض بخواهد.

4- علي بن حسين (ع) هم، نظر به سوابق عدوات مروان كه با جدش علي (ع) و عمويش امام حسن و پدرش داشت و از قبول چنين مبلغ حتما امتناع مي كرد، زيرا اين مروان همان مروان بود كه علي (ع) را در بالاي منابر لعن مي كرد و جنازه ي حسن بن علي (ع) را هدف تير قرار داد و در مجلس وليد اصرار داشت حسين (ع) را بكشد يا از او براي يزيد بيعت بگيرد. و همو بود كه بنا به نقل علامه مجلسي از تاريخ بلاذري، وقتي كه سر مبارك حسين (ع) به مدينه آمد مروان خوشحال شد و اين اشعار طرب انگيز را خواند:



ضربت دو سر [1] فيهم ضربة

اثبتت اوتاد ملك فاستقر



يعني: تابلو سلطنت به نام بني اميه زده شد و تثبيت گرديد. و سلطنتشان و ميخ هاي ملكشان برقرار گرديد.

سپس با چوب دستي به رخسار حسين (ع) اشاره مي كرد و مي گفت:



يا حبذا بردك في اليدين

ولونك الأحمر في الخدين



كانه بات بمسجدين [2]

شفيت منك النفس يا حسين [3] .



ابن ابي الحديد در شرح خود بر نهج البلاغه (ج 1 ص 361) اضافه كرده كه پس از قرائت اشعار سر مبارك را به طرف قبر پيغمبر انداخت و گفت: يا محمد يوم بيوم بدر. يعني: اي محمد اين به عوض روز بدر است. كسي كه ميزان عداوت او با خاندان رسالت در اين حد


باشد هرگز امام سجاد (ع) حاضر نمي شود از او قرض نمايد.

5- چرا علي بن حسين اين پول را در اين طول مدت نپرداخت تا آنكه هشام به مقام مطالبه درآمد، در حالي كه آن بزرگوار وسعت مالي داشت و به نقل ابن سعد و يوسف بن قيزاوغلي صد خانواده را متكفل بود آنها تا روز رحلت امام ندانستند [4] كه چه كسي هزينه ي زندگيشان را مي پردازد. همچنين آن امام به كميت در برابر ثنايش از امام (ع) چهارصد هزار درهم داد كه همه ي آنها را از خود و خانواده اش جمع آوري كرده بود، [5] و نيز به فرزدق دوازده هزار درهم داد.

بعلاوه او بود كه ديون سنگين محمد بن اسامة بن زيد را به عهده گرفت، همانگونه كه پدرش حسين ديون اسامة بن زيد، پدر محمد، را ادا فرمود. عمر بن دينار گويد: علي بن حسين (ع) از محمد بن اسامه در مرضش عيادت فرمود و بيمار شروع به گريه نمود. امام از علتش پرسيد. محمد گفت: پانزده هزار دينار مديونم. امام فرمود: باكي نيست، من پرداخت مي كنم. [6] .

6- از همه مهم تر اين است كه خلافت هشام يازده سال پس از رحلت امام چهارم واقع شده، زيرا امام سجاد در سال 94 ه وفات يافته است و هشام به سال 105.



پاورقي

[1] دو تابلو بود براي نعمان بن منذر.

[2] عسجد بوزن مسکن طلا و زعفران و لباس سرخ لباسي که با زعفران رنگ شود.

[3] بحار ج 45 ص 124 مقتل حسين ص 459 و مثير الاحزان ابن نما ص 75.

[4] طبقات ج 5 ص 164 و تذکرة الخواص ص 237.

[5] ملحقات احقاق الحق ج 12 ص 61 از تاريخ اسلام ذهبي ج 5 ص 136.

[6] ملحقات احقاق الحق ج 12 ص 58 از حليه الاولياء ج 3 ص 141.