بازگشت

فضاحت منبر در جوار كعبه


معاويه فردا با حشمت و جلال ملوكانه در سر ساعت وارد مسجد الحرام شد و صداي الله اكبر بلند شد، به بالاي منبر رفت. در حالي كه قباي قهوه اي رنگي در بر داشت و عقال نجدي بر سر پيچيده بود، پس از حمد و ثنا و درود بر محمد مصطفي (ص) گفت: اخيرا تفرقه كنندگان جامعه اسلامي و ايجاد كنندگان اختلاف و دو تيره گي زياد شده اند. اين گروه شب و روز به افراد شريف نسبت هاي دروغ مي دهند.

از جمله شايعات درباره ي سيد جوانان بهشت حسين بن علي و عبدالرحمن فرزند ابي بكر و خواجه ي قريش عبدالله بن عمر يار پيغمبر خدا و عبدالله بن زبير حواري رسول خدا و پسر عمه ي اوست. شايعه كرده اند كه اين چهار تن با فرزند و جانشين من يزيد مخالف دارند و او را شايسته ي جانشيني من نمي دانند.

من از اين شايعه ي دروغ درشگفتم، زيرا همين ديروز اين بزرگواران و بزرگ زادگان عرب را نزد خود خواسته و خبر بيعت مسلمانها را با يزيد به آنها دادم. آنها نيز اظهار خوشبختي كرده و مانند ساير مسلمين در حضور من با پسرم يزيد بيعت كردند. چنانچه كسي اعتراض و يا شك و شبهه دارد برخيزد و اعتراض كند!

قبلا با دستور معاويه در پشت سر هر يك از اين چهار نفر چند نفر مسلح دست به شمشير نهاده بودند و بعلاوه مسجد الحرام پر از كماندوهاي معاويه بود.

در شرايط موجود كه خفقان مجلس را فراگرفته بود همه در سكوت، آن هم سكوتي عميق


بودند. يك مرتبه يك جمعي شمشير به دست كه دور تا دور مسجد و منبر را گرفته بودند فرياد زدند:

اي خليفه ي مسلمانان! ما فدايان جانشين تو يزيد هستيم. ما به خليفه اعتراض داريم كه چرا از اين چهار نفر مخالف اين قدر تجليل مي كند. در حاليكه وقتي قابل احترامند كه فرمانبردار خليفه باشند و اگر پدر ما مخالفت كند ما همين الان سر از تن او جدا مي كنيم.

اگر خليفه بگويد آنها نزد من بيعت كرده اند ما نيز مي گوئيم بيعت مخفي آنها را قبول نداريم و بايد در همين مجلس برخيزند و بيعت كنند و الا همه چهار تن را كه در پاي منبر نشسته اند روبروي خلق در همين خانه ي خدا به قتل مي رسانيم [1] و سرچشمه ي اختلاف را خشك مي كنيم.

معاويه كه تا اين لحظه خاموش نشسته بود فرياد برآورد: بس است. شمشيرها را در نيام بگذاريد و شر و فساد راه نيندازيد اسلام دين رفق و مدارا است.

سپس با تزوير كامل و متظاهر به خضوع سر به آسمان كرده و گفت: خدايا! چرا بندگان تو خواهان شر و فساندند؟ چرا در خونريزي حريصند و از آفريدگار ترسي ندارند!

سپس خطاب به شمشيردارها كه دور تا دور منبر را گرفته بودند گفت:

اي اهل شام بيم از خدا كنيد و فتنه برپا نكنيد. آناني را كه مي خواهيد بكشيد بناهاي باري تعالي هستند. سپس از منبر فرود آمد و رفت.

غلغله و بگومگو در ميان مردم افتاد. آن چهار تن حيران ماندند كه در مقابل اين گستاخي و اين تهمت بزرگ معاويه چه بگويند! اگر در آن ساعتي كه معاويه بر بالاي منبر راجع به بيعت آنها آن ادعاي دروغ را كرد، تكذيبش مي كردند، بي درنگ شمشيرها در گردنشان بود و نقشه ي قطعي معاويه نيز همين بود.

مردم پيرامون حسين (ع) گرد آمدند و بر وي اعتراض كردند كه تو مي روي و در خفا بيعت مي كني و در ظاهر مخالفت مي ورزي؟! اين كار از مرد شجاع و باايماني چون تو بعيد است!

اين اعتراضي بود كه از هر سو به حسين (ع) و آن چند تن ديگر مي شد. حسين (ع) با جديت


از خود و رفيقانش دفاع مي كرد و بلند بلند سوگند ياد مي فرمود كه: نه من و نه رفيقانم، نه در خفا و نه در ظاهر با معاويه يا يزيد بيعت نكرده ايم.

آري اين گفتار معاويه و شمشيرداران دسيسه اي بيش نبود. اين چهار نفر همچنان با حرارت و ايمان كامل از خود دفاع مي كردند و هر شنونده اي مي پذيرفت و بر مكر و حيله و نابكاري معاويه لعنت مي فرستاد. [2] .


پاورقي

[1] پدري که باکي ندارد براي بيعت گرفتن يزيد در خانه‏ي خدا چهار نفر مرد مسلمان را که يکي از آنان حسين (ع) است بکشد، از اين پدر بايد يزيدي پرورش يابد که به مأموران مسلح خويش دستور دهد حسين را بکشيد ولو ميان رکن و مقام باشد!.

[2] زندگاني امام حسين ص 562-551.