بازگشت

جاذبه ي حسين به يزيد محسوس گرديد


يزيد حس كرد كه برغم تمام آن قدرت ظاهري پدرش و افراد مسلحي كه پيرامون حاكم مدينه مروان بن حكم آماده دارد باز يك نيروي پنهاني و بسيار نيرومند در شهر وجود دارد كه مردم را واداشته تا از حسين بن علي (ع) پيروي كنند.

يزيد از كلمه ي حسين و انديشه ي حسين با تمام وجودش مي لرزيد. او حسين را تنها فرد مقاومي مي دانست كه در همه ي امور برخلاف راه و رفتار و رويه ي آنها گام بر مي دارد و نفوذ و قدرت آنها را در هم مي شكند. از اينها گذشته او كينه ي ديگري هم از حسين در دل داشت، لذا


روزي نبود كه داستان ارينب و پناهندگي او به نور باطن حسين (ع) و خلاصي او بوسيله ي حسين (ع) از كمند شكار معاويه و يزيد، در خاطرش نگذرد.

او در مدينه بيشتر در اين انديشه بود كه بهترين اشعار خود را به آن گل حجاز اهدا نمايد و پيوسته در فكر بود كه سايه ي ارينب را از دور ببيند و زمزمه ي دل و عشق پرشور شاعرانه ي خود را به گوش او و به هواي كوي او برساند. مع ذالك به سفارش پدر كوشا بود تا ظاهر خود را حفظ كند و دشمني دل خود را نسبت به حسين (ع) پنهان دارد. [1] .


پاورقي

[1] زندگاني امام حسين ج 2 ص 36.