بازگشت

فصلي كه از نغمه هاي ناموزون لبريز است


در دوران معاويه خلافت اسلامي رنگ سلطنت گرفت و ديگر خليفه روي بورياي مسجد نمي خوابيد و سنگي زير سر نمي گذاشت و دستور سوزاندن درگاه قصر باشكوه عامل خود را نمي داد. [1] بلكه بعكس معاويه به عامل خود سفارش مي كرد در همان قصر شكوهمند منزل نمايد و خود در جايگاهي رفيع بر مخده هاي زربفت تكيه زده بود و غلامان سياه فرمانبرانه دست بر سينه و گوش به فرمان در برابرش ايستاده بودند.

حال ديگر خليفه احساس كهولت مي كرد و درصدد بود تا با تدبير - غافل از گردش روزگار - براي فرزندش يزيد بيعت بگيرد. يزيد كه زن باز و شرابخوار، بود و يزيدي كه غم انگيزترين نغمه هاي عاشقانه را مي سرود و در مجلس شراب از ساقي مي خواست برايش شعر بخواند و مي گفت: اگر ميگساري به آئين محمدي حرام است، تو اي ساقي! شراب را به آئين مسيح به من بده. و يزيدي كه درباره ي معشوقه اش مي گفت اگر دامن پيراهن معشوقه به زمين نمي ساييد تيمم با خاك برايم جايز نمي شد. و يزيدي كه...

آري معاويه اصرار داشت تا براي چنين عنصر پليدي به نام خلافت، بيعت بگيرد!


پاورقي

[1] سعد وقاص فاتح ايران زمين در شهر کوفه مستقر گرديد و از خليفه‏ي دوم اجازه‏ي بناي مسجد عظيم و درخور شأن مسلمانان آن روز را گرفت. سعد پس از اتمام بناي مسجد قصر مجللي به سبک قصرهاي ايران به دست مهندسين آن زمان براي مقر حکومت خود ساخت. خليفه دوم بمحض اطلاع از اقامت وي در چنين محل باشکوهي دستور داد بروند و درب ورودي شکوهمند آن را آتش بزنند. سپس به سعد وقاص نوشت: تو انديشه مردم را از عظمت خالق به عظمت مخلوق کشانيده اي، في الفور آنجا را تخليه کرده و در خانه‏ي کوچکي در پهلوي خزانه‏ي بيت المال منزل گزين.

سعد با دستور عمر چنين کرد و معلوم است چنين رويه‏ي ساده اي بناي مجلل تري در دلهاي مردم براي خود و اسلام مي‏سازد و همه را به همديگر يک دل و يک جهت مي گرداند و علل شکست ايرانيان و فتح الفتوح اعراب را روشن مي‏نمايد. (تاريخ طبري، سال 17 ص 193 چاپ مصر.).