بازگشت

اينجا مركز خلافت است يا شكارگاه ناموس؟


يزيد هميشه در پي شكار ناموس مسلمين بود. وي از اوصاف و زيبائي «ارينب» دختر اسحق قريشي، تعريف هائي شنيده بود، و در نتيجه اين جوان بلهوس و شهوتران خود را در عشق ارينب گرفتار نموده بود.

پس از مدتي شنيد كه ارينب با پسرعموي خود عبدالله بن سلام كه در آن موقع از طرف معاويه حاكم كوفه بود ازدواج نموده، يزيد از عشق ارينب چنان بي تاب شده بود كه رو به ضعف مي رفت.

ماجراي اين عشق شوم بوسيله يكي از خواجه سرايان پدرش به نام «رقيق» به معاويه گزارش گرديد. سپس خود يزيد با كمال بي شرمي از معاويه درخواست كرد تا اين زن را از شوهرش به نفع يزيد بربايد.

معاويه به جاي اينكه اين جوان جلف هرزه را، كه مي خواهد بعد از پدر خليفه ي مسلمين شود از اين عمل و فكر شوم نهي كند، گفت: پسرم! اندكي صبر كن تا من راه و چاره اي پيدا كنم و فعلا اين راز را پنهان بدار!

معاويه عبدالله بن سلام را به دمشق احضار نمود و در يك سفره با او غذا خورد و به افتخار او ميهمانيي به راه انداخت. از طرفي به ابوهريره و ابوالدرداء - كه هر دو پيرمرد و صحابي بودند - گفت: موقع ازدواج دخترم صفيه فرارسيده و من از عبدالله مردي بهتر و شايسته تر نمي شناسم. بسيار مايلم او داماد من باشد، البته به دخترم اختيار انتخاب شوهر هم داده ام. شما برويد رضايت عبدالله را در اين مورد جلب كنيد.

آن دو نفر كه آلت دست معاويه بودند نزد عبدالله رفتند و مطلب را با آب و تاب شرح دادند و موافقت عبدالله را جلب نمودند و آن را به معاويه گزارش كردند.

سپس معاويه اين دو پيرمرد ابله را براي خواستگاري از طرف عبدالله پيش دخترش صفيه فرستاد و البته معاويه، آنچه را كه لازمه ي اين نقشه شوم بود قبلا با دخترش در ميان گذاشته بود.

همين كه آن دو پير سالخورده جهت خواستگاري با صفيه روبه رو شدند و اظهار مطلب نمودند، دختر طبق قرارداد با كمال ميل همسري عبدالله را استقبال نمود. ولكن اضافه كرد كه شنيده ام او با ارينب ازدواج كرده و البته اين روشن است كه دختران خلفا و سلاطين با «هوو» نمي سازند.


ابوهريره و ابودرداء گفتار معاويه و دخترش را به عبدالله بازگفتند و عبدالله به طمع دامادي معاويه و اميد شركت در سلطنت او در همان مجلس طلاق ارينب را گفت و آن دو صحابي را شاهد گرفت.

خبر طلاق ارينب به معاويه رسيد و معاويه به صورت ظاهر اظهار تأسف نمود و با عبدالله با مدارا و خوشروئي رفتار كرد تا زمان عده ي طلاق پايان يافت. آنگاه با او بناي بي اعتنائي گذاشت.

عبدالله از بي اعتنائي معاويه سخت ناراحت بود و روزها گذشت. روزي جلو آن دو پير ابله را گرفت و خواهش نمود كه با دختر معاويه ملاقات كرده و رضايت او را براي ازدواج با عبدالله جلب كنند. آنها تقبل نمودند و نزد صفيه رفته و جواب نهائي را خواستار شدند.

دختر كه از پدر درس مي گرفت در پاسخ چنين گفت: من از عبدالله اطيمنان ندارم. ممكن است فردا نيز مرا طلاق دهد، زيرا او به طلاق دادن خو گرفته است! با اين گفتار پرده از نقشه شوم معاويه كه با دخترش طرح كرده بودند برداشته شد و كساني كه از روز اول اين موضوع را حمل به غرض و نقشه شوم معاويه مي دانستند قصه را در مجالس نقل كردند.

براي عبدالله روشن گرديد كه معاويه با اين نيرنگ همسر او را از دستش بيرون كرده، خلاصه پس از چند روز كه از عده گذشت، معاويه ابوهريره را به خواستگاري ارينب براي پسرش يزيد به مدينه فرستاد.

ابوهريره وارد مدينه شد. اول به زيارت حسين بن علي (ع) مشرف شد و در حالي كه جمعي در محفل علمي حسين بودند حضرت از علت مسافرت پرسيد. ابوهريره قصه را شرح داد و گفت: جهت خواستگاري از ارينب براي يزيد بن معاويه آمده ام.

ارينب به نور باطن حسين پناهنده شد

حسين (ع) فرمود: ابوهريره حالا كه به اين منظور مي روي از طرف من هم ارينب را خواستگاري كن. ابوهريره نيز پذيرفت و سپس وارد منزل ارينب شد و مورد احترام او قرار گرفت. ابوهريره مطلب را كشف نمود و نسبت به عمل عبدالله دلداري داد و اضافه نمود كه هرگز زيان نكرده اي، زيرا از طرف دو شخصيت بزرگ به خواستگاري تو آمده ام.

سپس نسبت به دو نفر «حسبن بن علي و يزيد بن معاويه» خواستگاري خود را اظهار نمود.


ارينب نسبت به اين دو شخصيت از ابوهريره مشورت نمود. وي گفت: اگر يزيد را انتخاب كني ملكه ي دنيا مي شوي، اما همسري حسين شرافت و افتخار هر دو جهان را دربردارد.

ارينب حسين (ع) را به همسري پذيرفت و گفت: او ريحانه ي پيغمبر و آقاي جوانان بهشت است. و سپس مراسم عقد جاري شد و ابوهريره دست خالي به شام برگشت و داستان را براي معاويه شرح داد.

معاويه چنان خشمگين شد كه نزديك بود ابوهريره را تعزير كند. يزيد هم كينه ي حسين (ع) را در دل گرفت.

عبدالله مدتي در شام بود و علاوه بر بي لطفي معاويه سخت دچار فقر گرديد و با آنكه از خجلت و شرمندگي نمي خواست به مدينه روي برگرداند ليكن فقر او را به سوي مدينه حركت داد. همين كه وارد مدينه شد به زيارت حسين (ع) شتافت و از وي عطوفت و پذيرائي گرمي مشاهده نمود. سپس اظهار داشت وقتي كه به دمشق مي رفته امانتي نزد ارينب سپرده است و دارائي اش در همان امانت خلاصه مي شده است و از حضرت خواهش نمود تا به ارينب بفرمائيد او را رد كند.

حسين بعد از آنكه جريان را به ارينب فرمود و او را تصديق كرد به عبدالله فرمود: خودت با ارينب تماس بگير و امانت خود را بازستان. عبدالله با راهنمائي امام پيش ارينب رفت، و ارينب امانت او را تحويل داد. در اين لحظه بود كه حضرت مجلس را براي آنها خلوت نمود و در حالي كه هر دو سرهايشان پائين بود صدايشان به گريه بلند شد، آري هر دو از آن سوابق همبستگي و از اين جدائي ناگهاني در رنج بودند.

حسين (ع) آن جوانمرد حق و حقيقت و آن مثل اعلاي انسانيت وارد اتاق شد و روي به آسمان كرد و عرضه داشت: خدايا! تو شاهدي كه من ارينب را تزويج نكردم مگر پس آنكه از ظلم و ستم و خيانتي كه به عبدالله شده بود آگاه شدم و خواستم او را براي شوهرش حفظ كنم، حال من او را طلاق گفتم. پس روي به عبدالله كرد و فرود: اكنون دست عيالت را بگير و به هر جا كه مي خواهيد برويد.

آن دو كه اين را از حسين شنيدند از خوشحالي گريستند و سپس ارينب خواست مهريه اي را كه حسين (ع) به او پرداخته بود پس دهد، ولي امام قبول نكرد. [1] .


به اين ترتيب حسين بن علي (ع) نيرنگ و حيله ي معاويه را برهم زد و آن سرور مي دانست كه اقدام به چنين عمل مانند ربودن طعمه از چنگال شير است و براي او ارزان تمام نخواهد شد و شايد همين سبب شد تا معاويه سهم مقرري حسين بن علي (ع) را از بيت المال قطع كرد. اگر چه حسين (ع) احتياج مبرمي به اين مقرري معاويه نداشت، زيرا به طوري كه در همين كتاب در زير عنوان «حسين و املاك او» خواهيد خواند، حسين (ع) املاك و موقوفات زيادي از جدش رسول خدا و پدرش علي در اختيار داشته و اين موقوفات مخارج او را تا حدي تأمين مي كرده و آن حضرت املاك ديگري داشت و نيز تحف و هدايا نيز به حضورش تقديم مي شد.

ليكن از آن جائي كه حضرت تعهدات و بخشش هاي فراواني به مردم داشت، با اين وجود با قطع مقرري او از طرف معاويه امام عطاياي خود را قطع نكرد و در نتيجه بعدها مقداري مديون گرديد.

عبيدالله بن عباس كه در همان روزها با يك ميليون درهم بخشش معاويه تازه از شام وارد مدينه شده بود، از ديون كمرشكن حسين (ع) باخبر شد و بلادرنگ صندوق دار خود را طلبيد و دستور داد تا نصف مال را براي حسين (ع) حمل كند، بلكه گشايشي در كار او شود. سپس به معاويه نامه ي تندي نوشت كه با اين خيانتي كه كرده اي و مي كني حسين (ع) از كثرت انفاقاتي كه دارد در مضيقه افتاده است.

از طرفي ديگر اين عمل و جوانمردي امام حسين در رهانيدن ارينب از چنگ معاويه و يزيد همچون نمكي بود كه بر جراحت پليد كينه ي يزيد پاشيده شد و آتش كينه ديرينه ي او را نسبت به حسين (ع) بيشتر برافروخت و بنا به نظر برخي از صاحب نظران يزيد از همان جريان بر قتل حسين تصميم گرفت. [2] .



پاورقي

[1] مخفي نماند که ازدواج حسين (ع) با ارينب به صورت ظاهر بود و به منظور ربودن او از چنگال ظلم انجام گرفته بود و با اين احتمال اشکالات مرتفع مي گردد و الا جاري کردن سه طلاق در يک مجلس از نظر امامان شيعه - و همينطور امروزه در فقه شيعه - صحيح نبوده تا ازدواج صحيحي باشد و در صورت صحت ازدواج امام اجازه‏ي خلوت نمي‏داد و ارينب را بدون عده با عبدالله همراه نمي‏کرد و کلمات ازدواج بطور مجاز به کار رفته.

[2] حسين (ع) ص 59-53.