بازگشت

لعن خاندان معاويه از زبان حضرت رسول


روزي ابوسفيان سوار بر الاغ بود و معاويه افسار در دست پيشاپيش مي رفت. فرزند ديگر ابوسفيان يعني يزيد نيز از عقب الاغ را مي راند، پيغمبر آنها را ديد و فرمود: «لعن الله الراكب و القائد و السائق» لعن خدا بر سوار و بر جلودار و بر سوق دهنده ي آن. [1] .

ابوسفيان بعد از رحلت پيغمبر در مكه مشغول تحريك و تهييج فتنه عليه اسلام شد و مي خواست مردم را به بت پرستي برگرداند.

سهيل بن عمر و سخت قيام نمود و گفت: مردم! به خدا قسم اين دين در زمان بسيار نزديك مانند آفتاب جهان را با پرتو خود روشن خواهد كرد. اين مرد خرفت شما را فريب ندهد در حالي كه آنچه را كه من مي دانم او نيز مي داند، لكن سينه اش از حسد بني هاشم سنگين است. [2] .

ابوسفيان از مكه به مدينه آمد و داستان سقيفه و غصب خلافت را براي روشن كردن آتش يك جنگ داخلي، وسيله ي خوبي تشخيص داد. لذا پيش علي (ع) آمد و گفت: دست بده تا با تو بيعت كنم. به خدا سوگند اگر بخواهي مدينه را از سواره و پياده پر مي كنم.

علي (ع) چون از انديشه اش باخبر بود او را بيرون راند و فرمود: به خدا سوگند تو از اين كار جز فتنه منظور ديگري نداري، ما را به تو حاجت نيست. [3] .

و همو بود كه در روز بيعت عثمان كه آغاز حكومت بني اميه بود گفت: «تلقوها يا بني عبدالشمس تلقف [4] الكرة فوالله ما من جنة و لا نار.» يعني اي فرزندان عبدالشمس اين حكومت را با جديت و تهاجم بگيريد و مانند گوي دست به دست بدهيد، پس سوگند به خدا بهشت و دوزخي نيست. [5] .

رسول اكرم معاويه را از اهل تابوت معرفي كرده، ابن عبدربه روايتي نقل كرده كه پيغمبر فرمود: «ان معاويه في تابوت من النار في اسفل درك من جحيم ينادي يا حنان، يا منان فيقال له الان و قد عصيت من قبل و كنت من المفسدين» يعني معاويه در تابوتي از آتش و در پست ترين دركات دوزخ است، پيوسته صدا مي زند يا حنان، يا منان ولي به او گفته مي شود:


الان؟ در حالي كه قبل از اين گناه مي كردي [6] و از مفسدين بودي؟

ابن ابي الحديد از رسول خدا روايت نموده كه فرمود: «يطلع من هذا الفج رجل من امتي يحشر علي غير ملتي فطلع معاوية» يعني از اين راه مردي از امت من مي آيد كه به غير سنت اسلام محشور خواهد شد. [7] براي اطلاع بيشتر از مطاعن معاويه، به جلد دهم الغدير مراجعه شود.

ابن عساكر و ابن اثير و ابن حجر و ابن عبدالبر و ديگران روايت كرده اند: شرابهايي بر معاويه حمل مي شد كه عبادة بن صامت و عبدالرحمن سهل انصاري مشكهايش را پاره كردند. [8] .

معاويه با پول و وسائلي كه در اختيارش بود گويندگان و شعرا و كساني را كه از افتراء و تهمت به اشخاص پاك باكي نداشتند استخدام كرده بود و آنها را وا مي داشت تا علي (ع) و ساير صحابه ي پاكدامن را به باد تهمت بگيرند تا خاندان نبوت را از مقام شامخشان ساقط گردانند و اسلام را در ميان امواج فتنه ها غرق گردانند. اين عداوت و نفاق در وجودش ريشه دوانده بود و همه ي نواحي وجودش را مانند سرطان احاطه كرده بود و مي توان گفت منظور و هدف او از همه ي اين سب ها در بالاي منابر اهانت به رسول خدا (ص) بود. [9] .

از سيوطي نقل شده كه در دوران حكومت بني اميه بيش از هفتاد هزار منبر بود كه بر آنها علي را لعن مي كردند.

وقتي عمر بن عبدالعزيز اين بدعت نكوهيده را لغو كرد. خطيب مسجد جامع حران خطبه اي خواند و از منبر به زير آمد و سب آن حضرت را كه معمول بود به زبان نياورد، مردم جاهل از هر طرف فرياد برآوردند: «ويحك، ويحك! السنة السنة، تركت السنة!» يعني: واي بر


تو، واي بر تو، سنت را ترك گفتي! آنان خيال مي كردند اين فحاشي و ناسزا گويي علي (ع) جزو خطبه و سنت خدا و رسول است! [10] .


پاورقي

[1] شرح نهج البلاغه عبده ج 3 ص 443.

[2] الاستيعاب ج 2 ص 110.

[3] کامل ابن اثير ج 2 ص 220. ارجع يا اباسفيان فوالله ما تريد الله مما تقول و مازلت تکيد الاسلام و اهله.

[4] تلقف از ماده لقف گرفتن چيزي است در هوا و در حال سقوط و کرة به معني تهاجم است.

[5] شرح نهج البلاغه عبده ج 3 ص 443.

[6] شرح نهج البلاغه عبده ج 3 ص 444.

[7] شرح نهج البلاغه عبده ج 3 ص 444.

[8] تاريخ ابن عساکر ج 7 ص 211، اسد الغابه ج 3 ص 299، الاصابه ج 2 ص 401، استيعاب ج 2 ص 44.

[9] به شهادت تاريخ هدف اساسي اين ملعون از بين بردن نام پيغمبر(ص) و سوق دادن مردم به بت پرستي بود. شاهد مطلب روايت مسعودي است در جلد 3 مروج الذهب صفحه 36 از مطرف پسر مغيره بن شعبه، که وي گويد: پدرم شبي به منزل آمد، بسيار غمناک و شام نخورده، علت ناراحتي را پرسيديم، گفت: به معاويه پيشنهاد کردم که عمرت به آخر رسيده، بيا و عدالت پيشه کن و از آل هاشم صله‏ي رحم کن. گفت: هرگز چنين نکنم، زيرا ابي بکر و عمر و عثمان خلافت کردند و وقتي که رفتند نامشان هم از بين رفت، ولي هر روز پنج مرتبه در مناره‏ها مي‏گويند اشهد ان محمد رسول الله با اين برنامه چه کاري مي‏توان کرد؟ به خدا قسم بايد اين مراسم دفن شود و اين نام متروک گردد.

[10] پرتوي از عظمت حسين نقل از الاسلام بين السنة و الشيعة، ص 249.