بازگشت

نه اين است و نه آن بايد به روايات نگاه كرد


درباره عدم قيام امام حسين (ع) در زمان معاويه، علامه متبحر شيخنا الاعظم مفيد (ره) بهترين علل مستدل را بيان فرموده و جاي شگفت است كه اين دو دانشمند محقق و تمتبع معاصر به اين روايت توجه نكرده اند.

وي در فصلي كه علل قيام و خروج و شهادت امام را بيان مي كند روايتي از كلبي» [1] و مدايني [2] نقل مي كند كه ما نخستين الفاظ آن را نقل كرده و سپس به ترجمه آن مبادرت مي ورزيم: «كلبي و المدائني و غيرهما من اصحاب السير چنين است قالوا لما مات الحسن (ع) تحركت الشيعة بالعراق و كتبوا الي الحسين (ع) في خلع معاويه و البيعة له فامتنع عليهم و ذكر ان بينه و بين معاويه عمدا و عقدا لا يجوز له نقضه حتي تمضي المدة فاذا مات معاوية نظر في ذالك فلما مات معاوية و ذالك للنصف من رجب سنة ستين من الهجرة كتب يزيد الي وليد بن عتبة الخ [3] .

يعني: آنچه روايت كرده كلبي و مدائني و غير از آنها از اصحاب تاريخ و روايت، اين


است: هنگامي كه امام حسن (ع) رحلت كرد شيعيان عراق به جنب و جوش آمده و به حسين (ع) نامه نوشتند كه ما حاضرين با تو بيعت كنيم و معاويه را خلع نماييم. امام از پذيرفتن پيشنهادشان امتناع كرد و علتش را چنين توضيح داد كه بين من و معاويه پيماني بسته شده كه تا مدت آن سر نيامده نمي توانم دست به كاري بزنم و نقض عهد نمايم، ليكن وقتي كه معاويه درگذشت در اين باره فكر خواهم كرد. همين كه معاويه در نيمه رجب سال شصت قدم به عالم دوزخ گذاشت يزيد به وليد بن عتبه نامه نوشت... (تا آخر جريان مطالبه ي بيعت و اعتراض امام و حركت به مكه و...)

صريح اين روايت اين است كه سكوت امام و عدم قيام او معلول عهد و پيمان خود بوده و غير از آن هيچ علتي نداشته و هر چه در اين باره گفته شده صرف حدس و تخمين بوده و به يك نقطه ي تاريخي و روايتي متكي نبوده است.

شيخنا علامه مفيد در فصل امامت حسين (ع) گويد: كه امامت او به دليل هايي كه گفته شد ثابت شده و اطاعت او بر همه واجب و لازم بود ولو آنكه بر اطاعت و امامت خود بجهت تقيه و پيماني كه با معاويه بسته بود - و وفاي آن لازم بود - دعوت نمي كرد و در اين جهت مانند علي (ع) پس از پيغمبر ص بود كه بعد از صلح سكوت اختيار فرموده بود. و همه ي اينها در اين سكوت از سيرت پيغمبر تبعيت مي كردند كه در شعب ابي طالب محصور بود و يا بطور مخفي از مكه مهاجرت نمود و در غار پنهان گرديد.

فلما مات معاوية و انقضت مدة التي كانت تمنع الحسين (ع) من الدعوة الي نفسه اظهر امره بحسب الأمكان و ابان عن حقه للقتال و توجه بولده و اهل بيته من حرم الله. [4] .

يعني: همينكه معاويه راه دوزخ را پيش گرفت و مدت پيماني كه مانع از قيام و دعوت حسين بود براي بيعت خود با مرگ معاويه به اتمام رسيد، حسين امر خود را ظاهر ساخت و بر حسب امكانات موجود دعوت خود را آشكار نمود و براي آنانكه نسبت به حقوق حقه ي آل محمد در جهالت به سر مي بردند متعاقبا حقوقشان را به آنان اظهار نمود تاآنكه جمعي در ظاهر به دور او جمع شده و آنها را دعوت به جهاد نمودند و براي جنگ آماده ساخت و با اهل و عيال خود از حرم خدا خارج شده متوجه عراق گرديد.

علاوه بر روايات فوق كه از طريق شيعه نقل شده از طريق اهل سنت هم نقل شده به گفته


ابوحنيفه دينوري هنگامي كه امر صلح امام حسن و معاويه خاتمه يافت عدي بن حاتم درحالي كه عبيدة بن عمر همراه او بود مخفيانه به امام حسين (ع) وارد شدند در حاليكه درون آنها آتش گرفته بود امام را به قيام دعوت كردند و گفتند: يا اباعبدالله! ذلت را با عزت معامله كرديد چيزي بي ارزش را قبول كرده و امر عظيمي را از دست داديد يكروز اطاعت و يك دهر معصيت مي كنيم كار امام حسين را ول كن و اين صلح را ناديده بگير من شيعه شما را در كوفه و ساير شهرها جمع مي كنم سر او مرا و دوستم را به كوفه والي قرار ده تا پسر هند بفهمد ما سر او را مي كوبيم و با شمشير جوابش را مي دهيم فقال الحسين (ع) انا قد بايعنا و عاهدنا و لا سبيل لنقص بيعتنا. [5] ابن قتيبه دينوري [6] گويد سليمان بن صرد خزائي از امام حسين (ع) بعد از شهادت امام حسن تقاضاي قيام نمود. امام در جواب فرمود ليكن كل رجل منكم جلسا من احلاس بيته مادام معاوية حيا فانها بيعة كنت و الله لها كارها فان هلك معاوية نظرنا و نظرتم و رئينا و رئيتم) بايد هر مردي از شما مانند پلاس از پلاسهاي خانه اش باشد «سكوت محض خموش» مادامي كه معاويه زنده است اين سكوت مفاد بيعت است بخدا سوگند من اين بيعت را مبغوص و مكروه مي داشتم هنگامي كه معاويه به هلاكت رسيد با دقت نظر و فكر و رأي دقيق بررسي مي كنم و تصميم مي گيرم [7] .

از اين دو روايت به روشني استفاده مي شود كه امام اين صلح و بيعت را هم در زمان امام حسن و هم بعد از شهادت او محترم مي دانسته است.

از اين بيان بخوبي روشن مي شود كه سكوت امام در عصر معاويه صد در صد به علت پيمان و عهدي بوده كه مانع از قيام او بود و بعد از مرگ معاويه اين مانع برطرف گرديد. بنابراين مي توان گفت مقتضي قيام و انقلاب درزمان پدر و پسر هر دو موجود بوده زيرا هر دو مخالف دين و جنايتكار مسلمين بودند. خلاصه توله از سگ نجس تر بود و سگ از توله خبيث تر، ليكن فرق در اين بود كه در زمان معاويه مانع از قيام در بين بود و در زمان يزيد مانع


مرتفع بود. فلذا حسين (ع) بدون ترديد و بلادرنگ قيام فرمود و به مخالفت برخاست و تمام قدرت و امكانات را به كار بست و نتيجه ي پربركتي گرفت كه در بخش نتيجه ي قيام شرح داده خواهد شد كه نتيجه ي تقويت احكام اسلام بود. بطوري كه در شام مردي از امام سجاد پرسيد «لمن الفتح» غلبه و پيروزي با كه بود؟ امام فرمود در وقت نماز معلوم مي شود. يعني اگر نماز و تكبير در مساجد با مقررات اسلام برپا شد غلبه با ماست والا با يزيد است.


پاورقي

[1] محمد بن سايب يا مالک کلبي کوفي از مشاهير علماي کوفه و از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است. او مردي مفسر و نسابه بوده. روزي عبدالله بن حسن مثني نام اصلي سکينه بنت الحسين را از او پرسيد، گفت: اميمه است. عبدالله هم تصديق کرد. از تأليفات اوست:

1- آيات احکام

2- تفسير کلبي که به گواهي سيوطي ابسط تفاسير است.

3- تقسيم القرآن. و پدرش سائب و جدش بشرو دو عموي او درجنگ جمل و صفين از جانبازان در رکاب علي (ع) بودند. او به سال 146 در کوفه وفات نمود. (ريحانة الادب).

[2] علي بن محمد بن سيف، بصري الاصل و مدايني المسکن. ابن ابي الحديد در شرح نهج‏البلاغه از وي احاديث بسياري نقل کرده وشيخ مفيد در ارشاد از کتاب مقتل او روايات زيادي آورده است. تأليفات بسيار و نفيس در علوم متنوعه از خود به يادگار گذاشته. از جمله کتاب من قتل من الطالبين است. وي بسال 135 متولد و در سال 215 درگذشت. (ريحانة الادب ج 3).

[3] ارشاد ص 503182. نيز مرحوم علامه مجلسي اين حديث را عينا و بطور کامل در بحار ج 44 ص 324 به نقل از ارشاد مفيد آورده است.

[4] ارشاد مفيد ص 181.

[5] اخبار الطوال ابوحنيفه دينوري (احمد داود) ص 203 حياة الحسين باقر شريف القريشي ص 116.

[6] دينور شهري بوده در 25 ميلي غربي کنگاور فعلي تاسيس اين شهر از سلوکيان است علامه حلي کتاب «الفين» را در سلطنت مغول در اين شهر نوشته و در سال 760 بوسيله تيمور گرگاني اين شهر خراب شده به تفصيل آن به کتاب شهر اوجان مؤلف ص 23 مراجعه شود ابوحنيفه متوفاي 290 و اين قتيبه متوفاي 272 و جمع کثيري از دانشمندان از اين شهر برخاسته‏اند.

[7] الامامه و السياسة عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري ج 7 ص 168.