بازگشت

حسين و خلاف كاري هاي معاويه


حسين بن علي (ع) بعد از پدر و برادرش تنها كسي بود كه شجاعانه در برابر خلاف كاري هاي معاويه شديدا مبارزه مي كرد و به او جواب هاي كوبنده مي داد و او را محكوم مي كرد.

بنا به نقل احمد بن علي بن ابي طالب طوسي در دوران زندگاني امام حسن (ع) معاويه كتبا دستور داد كه از دوستان علي شهادت قبول نكنيد.

خانواده ي عثمان و پيروان و مداحان و ثناگويان عثمان را در كليه ي مراحل شئون زندگي جلو انداخته و مورد توجه قرار دهيد، و در نتيجه روايت يا حديث به نفع عثمان در شهرها به حد ابتذال رسيد. سپس معاويه به حكام و عمال خود نوشت: هم اكنون درباره ي عثمان حديث زياد شده، بعد از اين مردم را به مدح و منقبت معاويه تشويق نماييد، زيرا اين بهترين حربه اي است براي كوبيدن اهل بيت و تضعيف آنان.

هنگامي كه دستور معاويه را به مردم ابلاغ كردند،در هر شهر و دهي مدح معاويه از زبان پيغمبر (ص) در منبرها جاري شد و توسعه ي ميدان اكاذيب و دايره ي اباطيل به حدي رسيد كه به زبان دختران و بانوان و كنيزان افتاد، سرانجام معاويه به زياد بن ابيه نوشت هر كس در دين علي (ع) باشد او را گردن بزن و مثله كن! [1] .

معاويه نامه ي ديگري به زياد و كليه ي حكام نوشت و دستور داد: دوستان علي (ع) را به جرم دوستي بكشيد و اگر شاهد اثبات هم پيدا نكرديد با صرف احتمال و شبهه و اتهام آنان را


گردن بزنيد. كار به جايي رسيد كه در كشوري كه به نام اسلام و قرآن اداره مي شد كافر و زنديق تامين داشتند، ولي شيعه تامين نداشت!

افرادي كه در اين هدف به معاويه بيش از همه كمك مي كردند، قاريان قرآن بودند. قاريان مزور و متظاهر به خشوع و متصنع به ورع، قاريان بوقلمون صفت و رياكاران حقيقت!

بعد از رحلت امام حسن مجتبي (ع) فاجعه شديدتر و دايره ي فتنه وسيع تر گرديد و براي دوستان خدا و شيعيان علي (ع) تامين مالي و جاني ابدا باقي نمايد. [2] .

صالح بن كيسان مدني كه شيخ كشي او را در رجال خود صفحه ي 93 از اصحاب امام سجاد (ع) قرار داده روايت مي كند: وقتي كه معاويه حجر بن عدي و ياران او را به قتل رساند، در همان سال [3] به قصد حج به سوي مكه حركت نمود و با حسين (ع) ملاقات كرد و گفت: يا ابا عبدالله مسبوق شده ايد كه ما چه رفتاري با حجر بن عدي و ياران او و دوستان پدرت كرديم؟

امام فرمود: چه كاري كرديد؟ گفت: آنها را كشتيم و كفنشان كرديم و بر جنازه هاشان نماز خوانديم. امام خنديد و چنين پاسخ داد: آنها دشمن تو بودند اما اگر ما پيروان تو را بكشيم نه آنها را كفن مي كنيم و نه بر آنان نماز مي خوانيم و نه اجسادشان را دفن مي كنيم. [4] .

امام با اين جمله به معاويه فهماند كه تو مسلماني را كه كلمه ي توحيد خونشان را تضمين و تامين كرده بر خلاف ضرورت قانون قرآن و حكم اسلام و بناحق كشتي، و با كفن كردن و نماز خواندن و دفن كردنشان به اسلاميت آنان اعتراف مي كني!

اما ما پيروان شما را كه از برقه ي اسلام خارج هستند واجب القتل مي دانيم و به آنها نماز، دفن، كفن را واجب نمي دانيم و روي اين اصل اين كار را انجام نمي دهيم.

امام در همان ملاقات فرمود: و لقد بلغني وقيعتك في علي و قيامك ببغضنا و اعتراضك ببني هاشم بالعيوب فاذا فعلت ذالك فارجع الي نفسك ثم سلها الحق عليها و لها». يعني: حركات و اعمال قبيح و ناشايست تو درباره عيب جويي و بدگويي تان درباره ي علي (ع) و قيام تو به عداوت ما و اعتراضهاي تو به بني هاشم به من رسيده است. هر وقت خواستي به ما عيب


بگيري نخست به نفس و وجدان خود رجوع كن، سپس حق را كه بر نفع و يا ضرر اوست به او نشان بده.

ذيل حديث كه جواب «فاذا افعلت» است در اكثر نسخه هاي احتجاج اين طور است «فان لم تجدها اعظم عيبا فما اصغر عيبك فيك و قد ظلمناك يا معاوية!» در اين عبارت اگر جمله ي «فما اصغر عينك فيك» را جواب آن قرار دهيم جمله ي «ظلمناك» زايد و بي فايده مي شود و معني به اين صورت در مي آيد «اگر در صورت مراجعه به وجدان، خود را با بزرگترين عيبها معيوب نيافتي پس چه علتي عيوب تو را در چشم تو كوچك كرده» يعني حتما عواملي در تو وجود دارد كه حقايق را وارونه نشان مي دهد، مانند عينك هاي رنگي كه سفيد را سرخ و يا عينك دوربين و درجه دار كه كوچك را بزرگ، بزرگ را كوچك نشان مي دهد، پس اساس تشخيص تو معيوب است.



اذا لم تكن للمرء عين صحيحة

فلاغر و ان يرتاب و الصبح مسفر



بنابراين جمله ي «و قد ظلمناك» زايد و بي مفهوم خواهد شد و الا نتيجه ي معكوس مي دهد كه اهل بيت به آنها افترا بسته اند و اين يك نوع ظلم است.»

اگر «و قد ظلمناك» را جواب «ان» شرطيه قرار دهيم معناي آن چنين در مي آيد: در صورت رجوع به وجدان، اگر خود را با بزرگترين عيب ها آلوده نيافتي پس محققا ما به تو در اين نسبت كه مي دهيم ظلم كرده ايم، ولي حتما خود را بزرگترين معيوب خواهي يافت. و در اين صورت جمله ي «فما اصغر عيبك فيك» زايد مي شود. نگارنده مدتها بود در حل اين معما به رجال علم و اساتيد بزرگ مراجعه نموده، آنان هم از اظهار نظر قطعي توقف نمودند و محمل صحيح پيدا نكردند.

اخيرا يك نسخه احتجاج طبرسي در تجارتخانه ي رفيق معظم و دانشمند محترم آقاي حاج ميرزا مجيد اعتمادي آغبلاقي، دام توفيقه كه به خط نصرالله تفريشي و با طبع سنگي در سال 1268 چاپ شده، ديدم و از حواشي آن معلوم بود كه در تصحيح نسخه بسيار دقت به كار رفته است و در آن نسخه به صفحه 167 جمله ي «فما اصغر عيبك» را «في اصغر عيبك فيك» نقل كرده بود و در حاشيه «فما» را نسخه ي بدل قرار داده بود. بنابراين عبارت، مطلب روشن و يك معناي بسيار عالي به دست مي آيد و خلاصه اش اين طور مي شود: در صورت رجوع به وجدان خود خواهي ديد كه كوچكترين عيب تو از همه ي عيوب بزرگتر است. و به عبارت روشن تر: اگر


به عيب هاي ناچيز و كوچك خود دقيق شوي و آنها را بررسي كني خواهي ديد كه همان عيب هاي كوچك از همه ي عيب هاي دنيا بزرگتر است و اگر چنين نباشد و خود را با چنين وصفي نيابي ما محققا به شما در اين نسبت ظلم كرده ايم ولكن چنين وصف در تو محقق الوقوع است.

اين گفتار به منزله ي اين است كه بگويي شمر قاتل حسين (ع) است والا من در نسبت به او ظلم كرده ام و بر همه ي تقديرها، اين جمله با شرط و جزاء جواب جمله ي «فاذا فعلت ذالك» است.

در خاتمه چنين فرمود: معاويه تو با گمان ديگران تيراندازي مكن و به غير از هدف خود تير خالي مكن (يعني به كار خود مشغول باش) و ما را با تير عداوت از نزديك هدف قرار مده. و به خدا قسم تو در اين افتراها و بهتانها از مردي پيروي كردي كه نفاق او از اسلام او سابق تر است و نظر خير به تو ندارد. تو هميشه به استقلال فكري خود به كاري اقدام كن و يا آن را ترك كن. (منظور امام از آن مرد عمروعاص بود). [5] .

حسين (ع) در هيچ فرصتي ساكت نمي نشست و معاويه تنها از وجود مقدس حسين نگراني داشت وغير از او از كسي باكي نداشت.



پاورقي

[1] اجتجاج طبرسي ج 2 ص 17.

[2] احتجاج ج 2 ص 18.

[3] قتل حجر به سال 51 هجري اتفاق افتاد (تحفه الاحباب صفحه 52).

[4] احتجاج ج 2 ص 19.

[5] احتجاج، ج 2، ص 20.