بازگشت

ازدواج قيس با خواستگاري حسين


قيس بن ذريح از محله ي «يحيي بن كعب» گذر كرد و از «لبني» دختر حباب الكعبيه آب خواست و شيفته ي جمال او شد. براي پدرش ذريح جريان را معروض داشت ذريح كه مردي ثروتمند بود، از اين وصلت امتناع نمود و گفت: بايد با عموزادگان خود وصلت كني.

قيس از مادرش كه به شرف دايگي امام حسين (ع) افتخار داشت استمداد نمود، ولي از او هم مساعدت نديد.

قيس به محضر حسين (ع) شرفياب گرديد و از حضرتش استمداد نمود، امام شخصا به خيمه حباب رفت و، حباب گفت: هر امري داشتيد مرا امر مي فرموديد حاضر مي شدم. امام فرمود: اين با هدف من سازگارتر بود. سپس منظورش را بيان فرمود، حباب گفت: يابن رسول الله فرمان تو راست هر طور صلاح بدانيد امر شما مطاع است، واي كاش پدر اين جوان را امر مي فرموديد او نيز براي خواستگاري مي آمد، مي ترسم او از اين وصلت بي ميل باشد و برما ننگي شود.

حسين (ع) به قبيله ي ذريح آمد و اهل قبيله به احترام امام برپا ايستادند و مقدم امام را بسيار گرامي داشتند. وقتي كه از علت تشريف فرمايي آن حضرت باخبر شدند، همه ابراز اطاعت نمودند وامام همه ي آنها را به همراه خود جهت خواستگاري پيش قبيله ي حباب برد و امر تمام شد


و مراسم عروسي انجام گرديد و روزگاري با هم بزيستند.

گويند كه بعدها در نتيجه ي عقيم بودن عروس، ذريح پسرش قيس راوادار به طلاق نمود و قيس از مهر و محبت «لبني» دست بر نمي داشت و ذريح سوگند ياد نمود كه تا او را طلاق ندهي زير سقف ننشيند چون آفتاب سر ميزد قيس جهت آسايش پدر، عباي خود را بر سر پدرش مانند سايبان مي گرفت تا از تابش خورشيد آسيب نبيند و شب مي آمد با همسر خود تا صبح مي گريستند، بالاخره در نتيجه ي فشار پدر بين آنها جدايي واقع شد و وقتي كه امام حسين (ع) باخبر شد بسيار ناراحت گشت و ذريح را توبيخ نمود و فرمود: آيا حلال بود رشته ي محبت ها را با شمشير قطع كني؟ [1] .


پاورقي

[1] قمقام ص 141.