بازگشت

شخصيت امام حسين در نظر معاويه


به معاويه گزارش داده بودند كه ممكن است حسين بن علي (ع) در آينده انقلاب كند. از اين رو نامه اي به آن حضرت نوشت و در آن نامه امام را از قصد انقلاب برحذر داشت.

امام (ع) درجواب معاويه، نامه اي تند و تكان دهنده و در عين حال نصيحت آميز نوشت و در آن برخي از جنايات معاويه را به رخش كشيد و از تحميل وليعهدي يزيد و سگ بازي و شرابخوري او ذكري به ميان آورد و خاطرنشان ساخت كه بزرگترين فتنه بر امت وخيمتر از حكومت تو نيست: «و اني لا اعلم فتنة اعظم علي هذه الامة من ولايتك عليها.»

يزيد كه ديد حسين بن علي از شرابخواري و سگ بازي او ياد كرده است به پدرش گفت نامه اي براي آن حضرت بنويسد و او را تحقير كند و علي بن ابي طالب (ع) را به زشتي ياد نمايد. معاويه به اين جوان جاهل خشك مغز چنين گفت: من از حسين بن علي (ع) چگونه عيبجويي كنم! به خدا قسم هيچگونه عيبي در وي نمي بينم: «فوالله ما اري فيه موضعا للعيب».

شگفتا كه معاويه در خلوتگاه كاخ خود و در جلسه ي محرمانه با پسرش، از حسين بن علي (ع) چطور به عظمت ياد مي كند! اگر بگوييم حسين (ع) بعد از پيغمبر اعظم مالك دلهاي مرد و زن مسلمان شده بود و شهر مدينه به خاطر وجود حسين (ع) همان روحانيت و موقعيت عصر پيغمبر (ع) را داشت مبالغه نگفته ايم و گاه به گاه درباره ي حسين به معاويه اعتراض هاي دندان شكن مي كردند.

احنف بن قيس، متوفاي 67 هجري در مجلسي كه معاويه براي فراهم ساختن زمينه ي بيعت با يزيد تشكيل داده بود و كمتر كسي جرات اعتراض در اين گونه مجالس را دارد سخناني گفت كه بايد با طلا نوشته شود.


احنف، معاويه را از شكستن عهد و پيماني كه با حسن (ع) در مورد ولايتعهدي بسته، بيم داد و او را به حرمت نهادن به افكار عمومي سفارش نمود و محبت و دوستي مردم عراق نسبت به خاندان پيغمبر ياد آور شد. [1] .

سپس گفت: معاويه! بدان كه تو هيچ عذري در نزد خدا نداري اگر يزيد را بر حسين (ع) مقدم بداري، در حالي كه تو مي داني حسن و حسين كيستند و داراي چه مقصد و هدفي هستند. و در ضمن اين بيانات گفت: به خدا اهل عراق حسن و حسين را از علي (ع) بيشتر دوست دارند. [2] .

معاويه بر حسب فطانت و زيركي خود حسين بن علي را از همه ي معاصرين و اطرافيان خود بهتر مي شناخت، به طوري كه گاهي مداحي او از حسين مورد اعجاب ديگران واقع مي شد.


پاورقي

[1] رجال کشي طبع نجف ص 49.

[2] الحسن و الحسين عليهما السلام سبطا رسول الله ص 50-49.