بازگشت

حسين به دستور علي فرمانده ي لشكر مي شود


امام حسين (ع) نظر به آن لياقت ذاتي و روح سلحشوريي كه داشت از طرف پدر به فرماندهي ده هزار جنگجويان عراق منصوب گرديد.

سيد اجل اعظم شريف رضي (ره) در نهج البلاغه از نوف بكالي (ره) نقل كرده كه نوف بكالي گويد: علي (ع) اين خطبه را كه تشويق به جهاد عليه معاويه است در مرتبه ي دوم و در كوفه براي ما خواند، در حالي كه روي يك سنگي كه آن را جعده ي بن هبيره مخزومي نصب كرده


بود ايستاده بود و در تن او يك مدرعه (لباس پشمي كه جلوش مانند لباده باز باشد) بود از پشم و حمايل شمشير او از ليف خرما بود و در پاهاي مبارك نعليني از ليف خرما داشت و پيشاني مباركش در نتيجه ي سجود پينه بسته بود، آن حضرت شروع به خطبه نمود و فرمود:

الحمد لله الذي مصارع الخلق... تا آنجا كه فرمود: اين اخواني الذين ركبوا الطريق و مضوا علي الحق اين عمار واين ابن التيهان و اين ذو الشهادتين و اين نظراتهم... الخ.

سپس دست مبارك را به محاسن شريف زد و گريه كرد و طولي نكشيد كه گفت: و تأسف بر برادرانم كه قرآن خواندن و آن را محكم و پابرجا نمودند.

سپس با صداي رساي خود صدا زد: «الجهاد الجهاد عباد الله» جهاد! جهاد! اي بندگان خدا! من امروز اردوگاه خود را آماده كرده ام، هر كس بخواهد به طرف خداب رود بايد به همين زودي خارج شود.

نوف گويد: و عقد للحسين (ع) في عشرة آلاف و لقيس بن سعد في عشرة آلاف و لابي ايوب انصاري في عشرة آلاف و لغيرهم علي عدد آخر و هو يريد الرجعة الي صفين.

براي حسين ده هزار و براي قيس ده هزار و براي ابوايوب انصاري ده هزار و براي ديگران به تعداد ديگر لشكر قرار داد و آنها را فرمانده كرد. ما جمعه اي نگذشت كه او را ابن ملجم به قتل رسانيد و لشكرها برگشت و مانند گوسفندان بي سرپرستي كه گرگها از هر طرف آنها را مورد حمله قرار دهند، بر جا مانديم.